ابلیسِ جانْ گرفته
صادق صدقگو : دوران تثبیت است و نگرانیهایش زیاد است. تجارب قبلیاش از شکست نهضتهای مردمی، نگرانی او را بیشتر میکند. انقلاب تازه به پیروزی رسیده و حضور در جلسات پی در پی، اخبار ضد و نقیض و مشکلات جاری کشور، این نگرانی و اضطراب را بیشتر می کند. وجودش چون آتشفشان است اما دل او نورانی و جانش متوکل است، چیزی بروز نمیدهد و «كَالْجَبَلِ الرّاسِخ»1 امیدوار، با نشاط و پرتحرک به «مسئولیت اجتماعی» خود عمل میکند.
… حاج جواد با تاخیر وارد جلسه دادگاه انقلاب میشود. صندلیها پر بود و در ردیف اول مینشیند. دادستان (من باب احترام) به او میگوید: آقای یزدانی، اینجا جای شما نیست. ردیف اول از متهمین است!
حاج جواد یزدانی با پاسخش، همه را در بهت فرو میبرد. پاسخی تأمل برانگیز و عجیب: «دارم تمرین میکنم!»
بهار 1358- حسینیه آیت الله رضوی (چهل تن)- جلسه دادگاه انقلاب اسلامی کاشان-
حاج جواد یزدانی (نفر اول از سمت چپ) در حال مطالعه مستندات
او حتی پس از چند دهه مبارزه و مجاهدت، از همراهی با فداییان اسلام و نهضت ملی شدن صنعت نفت تا مدیریت جریان انقلاب اسلامی در کاشان، همچنان نگران شکست و انحراف نهضت و ناکام بودن ملت در دستیابی به اهداف و آرمانهایشان است.
اهداف و آرمانهایی چون: استقلال، آزادی، جمهوریت، کرامت انسانی، رفاه و آرامش که برای ملت ایران به آرزویی دست نیافتنی تبدیل شده بود.
اگر چه دستاوردها و افتخاراتی که طی چهل سال گذشته در پرتو نظام جمهوریاسلامی به دست آمده است، نشاندهندۀ توسعه، پیشرفت و سازندگی در کشور است اما هدف ملت ما از انقلاب اسلامی افزایش «اندازه و متراژ راه و جاده، تعداد سد و مدرسه و کارخانه، میزان خطوط تلفن و آب و گاز و برق، مقدار واکسن و قیر و آسفالت» نبود که اگر بود فردای رفتن محمدرضا پهلوی، مردم شادی نمیکردند!
اوضاع کنونی کشور، به نوعی مؤید نگرانیهای حاج جواد یزدانی است. ناکامیها در رسیدن به بخش قابل توجهی از شاخصهای کیفی و ناملموس – که هویت اصلی نظام، جامعه و مردم ما را شکل میدهد – نشان از بیمسئولیتیهای برخی از «ما» دارد تا بیتدبیریها بعضی از «آنها»!
این بار انگشت اتهام به سوی خود ماست تا دیگران، چرا که بیتعهدی و بیمسئولیتیمان عامل سکوت و سکونی شد که مارهای سرکوفته را به تحرک وا داشت. در بیتحرکی ما، تحرک هر چند اندک آنها مشهود بود و اثرگذار.
قلب ماهیت و هویت، برونداد تلاش و تحرک آنها بود و عاملی شد تا ما در اینجایی بایستیم که جای ما نیست!
آنها با پوستین جديدی همچون گرگی در لباس ميش، وارد صحنه شدند و انقلابیتر از نيروهای انقلابی شعار دادند اما در عمل همهچيز را به مسلخ بردند تا بتوانند موریانهوار انقلاب را از درون تهی کنند. قاعدین کوتهنظر دیروز، مدعیانِ پرهیاهو و هنرمندی شدند که با پرورش انقلابینماها، ظاهرسازی را آموزش دادند و عوامفریبی را ترویج کردند.
در آستانه ۱۰ فروردین هستیم و سی و دومین سالروز آسمانی شدن حاج جواد یزدانی 2 و یاران شهیدش.
انگار پیشبینیاش درست بود!
ما همچون او، احساس «مسئولیت پذیری اجتماعی» نداشتیم و آن ابلیس بیجان، با آسودگی، بیخیالی و بیتحرکیما جان گرفت و توانست به راحتی با فضاسازی، «بر شطّ سرخِ خون آنها بساط دنیا پرستی بگستراند»3 و هزارانی چون او را در جایگاه متهم بنشاند. متهمانی پاکباز و جانباز که هدف و آرمانشان، «فردای بهتر برای ایران اسلامی» بود اما غاصبین دستاوردهایشان با بهرهگیری از غفلت ما، میراث خوار آنها شدند و عامل انحراف از بیرون و انهدام از درون. انحراف و انهدامی که یأس و ناامیدی را در پی داشت.
دلاوران قبیله نور در نبرد با ظلمت، به دشت روشنایی هجرت نموده، اسماعیل وار به قربانگاه آزمایش شتافتند و آگاهانه جان سپردند، سوختند تا با کفر
نسازند، رفتند تا ایمان نرود و مردند تا چراغ توحید نمیرد.
آنها مخلصانه زندگی کردند و عاشقانه رفتند و ماندگار شدند، و زمانه هم ما را با خود برد و بیتعهدی و بی مسئولیتی کردیم و بر قرار و عهدمان وفادار نماندیم!
آری؛
«هرگز از دوباره جان گرفتن ابلیس بی جان شده،غافل مباش! که انقلاب، پس از پیروزی نیز همواره در خطر انهدام است ،در خطر ضد انقلاب است؛
مارهای سرکوفته، در گرمای فتح و غفلت ِجشن و غرور قدرت، باز سر بر میدارند، رنگ عوض میکنند، نقاب دوست میزنند ، از درون منفجر می کنند، غاصب همه دستاوردهای انقلاب می شوند و میراث خوار مجاهدان و تعزیه خوان شهیدان!
پیروزی تو را به آسودگی نکشاند .
زمام منی را به دست گرفتی، سلاح را از دست مگذار،
که ابلیس را اگر از در برانی، از پنجره باز میگردد،
در بیرون بکوبی، در درون سربر می دارد ،
در جنگ ناتوان کنی، در صلح توان می یابد ،
در منی نابود کنی، در من نابودت میکند،…
و چه می گویم؟ وسواس هزار نقاب دارد ،
در جامعه ی سیاه کفرعریانش کنی، ردای سبز دین بر تن می کند،
در چهره شرک رسوایش کنی، نقاب توحید بر چهره میزند،
بتخانه را بر سرش ویران کنی ، در محراب خانه میکند ،
در بدر خونش را بریزی، درکربلا انتقام می گیرد ،
درخندق مدینه شمشیر بخورد ، در مسجد کوفه پاسخ میگوید،
در احد، بت هبل را از دستش بگیری، در صفین، قرآن ِ اللّه را بر سر دست میگیرد!» 4
پی نوشت:
1- الْمُؤْمِنُ كَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّكُهُ الْعَواصِفُ : مؤمن مثل كوه است. هيچ بادي و طوفاني نميتواند او را تكان بدهد.
2- از رهبران جریان انقلاب اسلامی در کاشان، مسئول انجمن اسلامی بازار، یکی از بنیانگذاران نهادهای انقلابی مثل کمیته انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و دادگاه انقلاب در کاشان، مسئول ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها در کاشان
3- بخشی از دلنوشته جهادگر شهید حاج جواد یزدانی در تاریخ 1360/12/25 : خداوندا! تو میدانی به همان نسبتی که نمیتوانیم و نتوانستیم بهرهبرداری از خون شهیدان را به دست ریاست طلبان و دنیاپرستان از فرنگ برگشته تحمّل کنیم ، نمیتوانیم شاهدِ جاه طلبی و مقام پرستی نااهلانی باشیم که در لباسها و کِسوتهای مقدّس، از این خونها برای خود و مقاصد دنیائیشان بهره جویند. خداوندا! آنها را هدایت کن تا بر این شطّ سرخِ خون بساطِ دنیاپرستی نگسترانند،خداوندا! به آنها اخلاص بده!
4- دکتر علی شریعتی