از طلا بودن پشیمان گشته ایم

از طلا بودن پشیمان گشته ایم/مرحمت فرموده مارا مس کنید.

روزی روزگاری در حاشیه کویر روستایی بود سرسبز و پر درخت، محصولات کشاورزی اش زبان زد همگان. چند سالی گذشت و روستا، شهر شد. در اولین اقدام، برای بهتر شدن شرایط، خیابانها نامگذاری شدند، زیباترین خیابان “درختی” نام گرفت. همان موقع عده ای فریاد وامصیبتا سردادند و طومار نوشتند که «درختی هم شد اسم؟!»
پس از مدتی، درختان خیابان درختی یکی پس از دیگری به دلایل و بهانه های مختلف توسط برخی از افراد و مسئولان قطع شدند و خیابان فقط درختی نام گرفت. باغهای زیادی خشک شدند، درختان تنومند بسیاری از ریشه خشکانده شدند و ما فقط نظاره گر خشک شدن روستای زیبایمان، نظاره گر گرمتر شد هوای اطرافمان، نظاره گر از بین رفتن تفرج گاه های کودکیمان بودیم. شاید به جرأت بتوان گفت ما بیشترین تاوان را برای شهر شدن پرداخته ایم. تاوانی به قیمت از دست دادن طبیعت زیبای اطرافمان
همه ما میتوانیم درباره طبیعت، فواید درختان و حفظ محیط زیست ساعتها سخن بگوییم اما در برابر نابودی طبیعت سبز مشکات خاموش بوده ایم.
آیا تا کنون از خود پرسیده اید زمانی که زباله های شهر در دامنه تپه ماهورها خاک شد و آبهای زیر زمینی قنات شهر آلوده شد چه کردیم؟ زمانی که وجب به وجب خاک این تپه ها اسیر چنگال ماشین های ماسه شوری شد چه کردیم؟ زمانی که درختان شهر یک به یک قطع شدند چه کردیم؟ و زمانی که فرزندانمان برای بازی در زیر سایه سار یک درخت در به در کوچه ها و خیابان ها شوند چه خواهیم کرد؟
نه؛ نپرسیده ایم و هرگز نخواهیم پرسید چون چیزی به ما مربوط نیست، همیشه مسئول این کم کاری ها نهاد ها هستند و من و تو هیچ تقصیری نداریم. پس در این خیال میمانیم تا روزی که طبیعت انتقام خود را از این جفاها بگیرد. روزی که خاک فرسایش یافته و دیگر آب به دل خود نگیرد، روزی که گرمای هوا بیداد کند و روزی که زمین از این تپه ماهور های زیبا صاف شود، آنروز من و تو از گرما و بی آبی و سیلاب یا محکوم به مرگیم یا کوچ، و آن روز برای پشیمانی بسیار دیر خواهد بود. پس پیش از آنکه دیر شود به داد طبیعت برسیم. ای کاش روستایی می ماندم و ارزش درخت و درخت کاری را می دانستم تا اجازه ندهم هیچ فرد یا نهادی با طبیعت اطرافم این کند که کردند؛ از طلا بودن پشیمان گشته ایم/مرحمت فرموده مارا مس کنید.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.