با من حرف بزن
جابر تواضعی: تکههای «چهل نامه کوتاه به همسرم» نادر ابراهیمی را در این سالها در فضای مجازی زیاد دیدهایم. این نامهها شاید در نظر اول متنهایی لوس، پاچهخارانه و رمانتیک به نظر بیاید، شبیه خیلی از نوشتههای لوس و بیمحتوایی که در فضای مجازی دستبهدست میچرخد. اما به گمان من اینطور نیست.
اول اینکه فکر میکنم خواندن نوشتههای عاشقانه و رمانتیک از واجبات روزگار ما است. دوم اینکه نامههای ابراهیمی متنهای روان و بینقصی است. چه بهتر که وقتی میخوانیم، خوب و سالمش را از نویسنده کاربلدی مثل او بخوانیم. سوم اینکه این متنها به شیوه «نامه» نوشته شده؛ قالبی که کمکم دارد منسوخ میشود.
نامه یعنی –به قول اخوان- ما چون دو دریچه روبهروی هم؛ دری که باز میشود تا از بگومگوی هم آگاه شویم. نامه یعنی «گفتوگو». یعنی بیا حرف بزنیم که -به قول خسرو شکیبایی در «خانه سبز»- حرف چشمه زلال محبت است. نامه یعنی تلاش برای برقراری ارتباط، تلاش برای محکم کردن رابطه.
نامه، دستکم آداب اولیه یک رابطه دوطرفه را یادآوری میکند؛ چیزی به نام «گفتوگو» را که به گمان من بالاترین و مهمترین اختراع بشری است در تمام قرون و اعصار. و حلقه مفقوده و پاشنه آشیل زندگی انسان معاصر البته. متاعی که گرچه هیچی جایش را نمیگیرد، گویا دیگر چندان خریداری هم ندارد. نهفقط در روابط میان فردی و کوچکترین نهاد جامعه که خانواده باشد، که در کل جامعه و هرچی در آن جاری است. که اگر اینطور نبود، اتفاقات روزهای اخیر را نداشتیم.
نامه ابزاری است برای گفتوگو. نوشتن سند مکتوب گفتوگو است. نوشتن برای همسر، معشوق، همسر و همراه. دستکم معنیاش این است که تو آنقدر مهمی که حاضرم برایت سختترین کار زندگی – یعنی نوشتن- را انجام بدهم. میگویم سختترین، چون در نوشتن ناگزیرم از تفکر و منطق. مجبورم بهمرور دوباره و دیدن تو و این راه را برای تعامل و گفتوگویی شیرین و دوستداشتنی باز میکند.
از آنطرف خودم میدانم که وقتی با نوشتن ذهنم را مرتب میکنم، در حقیقت دارم به خودم لطف میکنم؛ اینکه چرا هنوز دوستت دارم و چرا برای دوست داشتنت پایداری میکنم. در این مسیر پایداریهای تو را هم میبینم، دلایل تازهتر و بهتری برای پایداری بیشتر پیدا میکنم و با شوق و انگیزه بیشتری ادامه میدهم.
یکی از جملات قصار من این است: ما محکومیم به امیدواری. محکومیم به امیدواری، محکومیم به تغییر، محکومیم به امیدِ تغییر. و رسیدن به تبعیدگاه دوستداشتنی امید، بی عبور از جاده سنگلاخ و پردستانداز گفتوگو ممکن نیست.
بد نیست چندخطی از نامه سی و پنجم این کتاب را با هم بخوانیم:
«بانوی من! در طول سالیان دراز زندگی مشترک، من به این باور ابتدایی دست یافتهام که این نفس اختلافنظرها نیست که مشکل اساسی زنان و شوهران را میسازد؛ بل «شکل» مطرح کردن این اختلافنظرها است. به اعتقاد من، از پی طهارت، زبان، برای نگهداشتن بنیان خانواده بهگونهای آرمانی و مطلوب، محکمترین ابزار است، هم چنانکه برای ویران کردن آن، مخربترین سلاح… زبان پرخباثت را تنها باید برای دشمن خبیث به کار گرفت و این بسیار ابلهانه است که ما گهگاه گمان بریم که در خانه خود و در اتاق خود با دشمنی بدنهاد زندگی میکنیم. من اعتقاد راسخ دارم که در چنین حالی زندگی نکردن، بهمراتب شرافتمندانهتر از زیستنی است توأم با ضربه و زخم. بانوی بزرگوار من! بیرحمی… بیرحمی… این تنها عاملی است که زندگی مشترک را بهآسانی به جهنم تبدیل میکند.»1
1. بریدهای از «چهل نامه کوتاه به همسرم»، نادر ابراهیمی، انتشارات روزبهان