حادثه ای در کاشان

حالم خوب است در شهرم. شهرم با من است. در شناسنامه ام حملش نمی کنم. جایی در سمت چپ سینه ام جای دارد. این روزها که مشغول تمرین مرده ماهی ها  هستیم حالم بیش از همه ی حال هایی که داشته ام در شهرم خوب است.

 

مرده ماهی ها زنده زنده دارد با گروهی جوان پر از دغدغه شکل می گیرد.آموخته ام از تشنگی شان و حریص بودنشان برای تاتر.

 

قرار است اتفاقی شکل بگیرد نه یک اجرای معمولی.مرده ماهی ها یک حادثه است در تاتر کاشان. به جریت، نه، با فروتنی می توانم بگویم این حادثه نتیجه ی من نیست که نتیجه ی گروه تاتر «مشق» در کاشان است. گروهی بالغ بر چهل نفر که با قلبشان، اندیشه شان، جسمشان افتاده اند به جان تاتر.به جان صحنه.صحنه ای که لوکس و محصور نیست.صحنه ای که خاک است. سرد است.

 

آفتاب تیر و مرداد کاشان به پوست این گروه خورده.شلاق سوزهای سرمای این شب های کاشان به تن هاشان میخورد. چرا که شوق رهایی و تاتر دارند.

 

من هم آموخته ام و می آموزم از آن ها.مرده ماهی یک تاتر نیست یک حادثه است در کاشان.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.