حوادث ۱۵ خرداد ۴۲ کاشان؛ به روایت حاج جواد یزدانی

متن حاضر، دست نوشتهای منتشر نشده از جهادگر شهید حاج جواد یزدانی (از پیشتازان انقلاب اسلامی و مسئول ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبهه ها) است که برای نخستین بار منتشر میشود:
سال ۱۳۴۲ فرا مى رسد، سکوت مرگبار پس از حوادث کودتاى ۳۲، یکبار در جریان لایحهانجمن هاى ایالتى و ولایتى شکسته شده ولى دشمن مجهزتر و با تجربه از گذشته به میدان آمده است. اعتراض روحانیت مبارز به رفراندوم کذایى ششم بهمن ۱۳۴۱ و به دنبال آن حادثه فیضیه و شهادت تعدادى از طلاب علوم دینیه در روز شهادت امام صادق (ع) زمینه سوال را در ذهن ملت بوجود آورده تا از خود بپرسد :
سفیرانى به کاشان آمده اند، جوانان مخلص و فداکار دورشان را گرفته اند، دستاندرکاران مجالس از ترس رژیم جرات دعوتش را ندارند، آنها آمده اند تا در پرتو انقلاب کربلا، انقلابى بر پا سازند و در این میان کسى را مى باید تا سفیران را حامى و مددکار باشد و خطرات ناشى از بیان حقایق را استقبال کند، او باید داراى وجهه مردمى باشد تا در موقع لزوم افکار عمومى حمایتش کنند، او باید شجاع باشد تا از توپ وتشر رژیم از صحنه خارج نشود و او باید مخلص باشد تا هواهاى نفسانى از انجام وظیفه بازش ندارد.
در این میان آیه الله صبورى قدم به میدان مى گذارد و مجلس را براى سخنرانى سفیران آماده مى کند. قرار است از هفتم محرم جنایات دستگاه و رژیم حاکم گفته شود : گویندگان از ترس ساواک مهر سکوت بر لب نهادهاند، اما سفیران از دوم محرم جنایات رژیم را بر ملا مى کنند. عوامل رژیم در صدد تعقیب گویندگان بر آمدهاند وسفیران را بهشهربانى احضار کرده اند، اعتنا نکرده اند، در صدد دستگیرى شان بر آمدهاند و جوانان فداکار روز وشب آنها را تنها نمى گذارند تا مبادا دستگیر شوند.
اقامتگاه سفیران امام را پاسداران نهضت، شب و روز پاسدارى مى کنند. هفتم محرم حلقه محاصره تنگ تر مىشود و مجلسى که سفیران در آنجا صحبت مى کنند، تحت کنترل پلیس قرار مى گیرد. عصر روز تاسوعا قرار است .
سخنرانى در مدرسه علمیه امام (سلطانى سابق) برگزار شود، پلیس محله گذرباباولى را به محاصره در آورده تا مبادا سخنرانان به مدرسه سلطانى بروند. آیه الله صبورى باتفاق سخنران از منزل خارج مى گردد تا به طرف مدرسه سلطانى بروند و پلیس مانع حرکت آنها مى شود، ولى جمعیت حاضر با فشار و صلواتهاى پى در پى حلقه محاصره را مى شکنند و بطرف محل سخنرانى حرکت مى کنند و پلیس براى جلوگیرى از سخنرانى درب مدرسه را مى بندد و مانع ورود اشخاص به آنجامى گردد.
جمعیت به راهپیمایى مى پردازد و عمل پلیس را در جلوگیرى از سخنرانى محکوم مى کند، سخنرانان به منزل یکى از تجار محله گذر باباولى مى روند وحسینیه درب باغ محل سخنرانى سفیران در محاصره پلیس قرار مىگیرد” : نخل” این علامت عزا را عزاداران به حرکت در مى آورند و در راهپیمایى شب عاشورا آخرین سخنان سفیران به گوشمردم مى رسد، سفیران بنا به ضرورتى به قم مى روند و گزارش وضع را به اطلاع رهبرنهضت مىرسانند.
رهبر نهضت در روز عاشورا سخنرانى مهمى علیه رژیم نموده و یازدهم محرم آبستن حوادثى است که سرنوشت اسلام را در سرزمین ایران رقم خواهد زد، دژخیمان در نیمه شب دوازدهم محرم به منزل رهبر مى ریزند و اورا به تهران مى برند.
دوازدهم محرم و مصادف پانزده خرداد است، ساعت ۹ صبح خبر دستگیرى رهبر به کاشان مى رسد،مردم به خیابانها مى ریزند و فریاد اعتراض سر مى دهند، عمال رژیم براى توجیه سفاکى هاى بعدى شان در شهر شایع مى کنند که آیهالله سلیمانى را به شهربانى بردهاند، مردم براى نجات روحانى مورد احترامشان به شهربانى هجوم مى برند و اینجاست که عمال رژیم بعنوان اینکه مردم براى خلع سلاحشان به آنجا هجوم برده اند، بسوى مردم تیراندازى مى کنند که در نتیجه یک شهید و تعدادى مجروح بر جاى مى ماند، علماء شهر در منزل آیه الله رضوى اجتماع مى کنند و صداى اعتراض خود را به دستگیرى حضرت امام خمینى به گوش مسئولین مى رسانند، ولى عوامل رژیم و مسئولین شهر، شهر را حکومت نظامى مى کنند و مجالس عزادارى را تعطیل مى نمایند و بگیر و ببند شروع مى شود و پانزده تن و منجمله یک بازارى فعال و فداکار را به اتهام رهبرى نهضت کاشان دستگیر و روانه تهران مى نمایند.
حوادث بعدى که تحت شرایط خاص خفقان و محیط رعب و وحشت بوقوع مى پیوندد، مشائلى است که از ۱۵ خرداد ۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ را تشکیل مى دهد که انشاءالله در مراسم دیگر به اطلاع امت شهید پرور خواهد رسید. نثار روح همه شهداى اسلام بخصوص شهید قدیرزاده (شهید ۱۵ خرداد ۴۲ کاشان) فاتحه و صلوات.
دیدگاهتان را بنویسید