حکایتی از تسکین یک دل دردمند در آستانه سالگرد نامهربانیِ کرکس

پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه ۹۷، در نزدیکی‌های هفتمین سالگرد مرگ تلخ و جان‌سوز پنج کوهنورد نام‌آشنای کاشانی در سقوط بهمنِ کوه کرکس بودیم. انتظار می‌رفت ورزش‌کاران کاشانی، به ویژه کوه‌نوردی این روز را به یاد حسین تمنایی، مهدی صباغی، ابراهیم علیجان‌زاده، علی بهادری‌نژاد و مهدی احمدیان فراموش نکنند و این نکته را مورد تأکید قرار دهند که اگر ورزش در کاشان، مدت‌هاست اسیر انفعال، روزمرگی، رخوت و بی‌حالی متولیانش شده، اما جامعه ورزش چه در شکست‌ها، چه پیروزی‌ها و چه فراغ‌هایی از جنس حادثه تلخ 22 بهمن 90 به یاد هم هستند.

اما چه می‌شود کرد که حکایت، حکایت سردی خاک گور است و حتی اگر از نام آوران یک رشته ورزشی در شهرت باشی و مرگت نیز به تلخ‌ترین وجه در همان رشته رقم بخورد، عاقبت و پس از چندین سال نصیبی غیر از سردی و فراموشی و نسیان از جانب آن‌ها که روزی روزگاری هم‌نوردت بودند نخواهی برد.

مانند داستان پنج‌شنبه 18 بهمن 97 که غیر از خانواده و اقوام نزدیک شادروان مهدی صباغی و یک روزنامه‌نگارِ ورزشی‌نویس کاشانی، هیچ ورزش‌کاری از رشته‌ی کوهنوردی که صباغی دوستان و هم‌نوردان همشهری بسیاری در این رشته داشت بر مزار او حاضر نشد.

تنها ورزش‌کار خفته در دل قطعه نام‌آوران دارالسلام کاشان، یعنی شادروان مهدی صباغی از جوانانِ ورزش‌کارِ خوشنام، ورزش‌دوست و البته با اخلاق کاشان بود و در رشته هندبال نیز دستی بر آتش داشت و در مقطعی دبیری هیئت هندبال کاشان را نیز با شور و عشق و تعهدی مثال‌زدنی یدک می‌کشید.

و بدین سان گزاف نیست اگر بگوییم رشته‌های کوهنوردی و هندبال کاشان در بهمن 1390 یکی از دغدغه‌مندترین و دلسوزترین مهره‌های تاریخ خود را در کرکس از دست دادند.

اما آن‌چه داستان درگذشت غم‌انگیز مهدی صباغی را در بین آن چهار کوهنورد دیگر و همیشه در یاد، جلوه غم‌انگیزتری می‌بخشد داستان دفن او در قطعه باصطلاح “نام آوران” دارالسلام کاشان است. جایی که همان سال 90 با شور و شعف و البته تبلیغات، از جانب صاحب‌منصبان حوزه ورزش شهر به ورزشی‌ها کادو! داده شد، اما اگر چه نیت به‌شدت خیری!! در میان و هدف، ارج‌داشت! نام آوران ورزش شهر بود، اما این باصطلاح قدرشناسی، نه تنها نام نیکی از مسببان آن بر جای نگذاشت، که غمی مضاعف همراه با خشم و عصبانیت بر دل مادر و پدر تنها ورزش‌کار خفته در این قطعه نشاند.

دورادور می‌دانستم خانواده مهدی صباغی سوای داغ و فراغ فرزندشان، مدت‌هاست از بی‌هنری و بی‌رگی همان‌هایی که همه هنرشان کادوپیچی قطعه نام‌آوران برای ورزش‌کاران نامی شهر بود، غمی بر دل دارند. کاش آن بی‌تدبیرهای مسندنشین، تفاوت بزرگ فرهنگی کاشان با تهران را درک می‌کردند و می‌فهمیدند هر شهروندی در این شهر حتی دارنده 10 مدال طلای المپیک، برای منزل آخرت خود جایی دل بخواه را در نظر دارد که لزومأ ممکن است تا قیام قیامت قطعه نام‌آوران دارالسلام نباشد. اما نشان به آن نشان که با وعده و وعید آن‌ها، در قطعه نام‌آوران دارالسلام تنها و تنها مهدیِ داستان ما ساکن شد و بس.

دورادور از برخی مصائب رفته بر مادر مهربان روانشاد مهدی صباغی پس از مرگ تلخ فرزندش آگاه بودم، تا این که عصر پنج‌شنبه از زبانش این‌گونه شنیدم: «تا سال قبل مزار پسرم روشنایی نداشت. از روزی که این‌جا دفن شد تا سال گذشته، هر هفته و در شبان‌‌گاهانِ برخی ایام مذهبی خاص که می‌خواستم بر مزار پسرم قرآن و دعا و یا نیایشی بخوانم، چاره‌یی نداشتم جز این که با شمع یا چراغ خودرو! برای هر دوی‌مان یعنی مادر و فرزندی که یکی دو ساعتی می‌خواهند با هم خلوت کنند نوری فراهم کنم. خدا شاهد است بارها به آقای …………. در شورای شهر که سابقأ رئیس اداره ورزش شهر بود پیغام دادم و درخواست کردم پیگیری کند تا برای مزار پسرم در قطعه نام‌آوران که یادگار مدیریتی خودش بود یک چراغ ساده تعبیه شود، اما گویی این مهم!! از توان وی خارج بود تا این که ..»

.. و ادامه می‌دهد: «از ایشان نامی نمی‌برم شاید راضی نباشند اما یکی از ورزش‌کاران نامی و بااخلاق کاشان که با مهدیِ ما هم دوستی و رفاقتی داشت وقتی داستان تاریکی و ظلمات مزار پسرم را از زبان من شنید، جوان‌مردانه و شاید دردمندانه پیگیر این ماجرا شد و گویا با یکی دو پیامک به مقامات مسؤل وقت در مدیریت شهری، کاری کوچک که بر عهده آن مسؤل بود را به انجام رساند و باعث تسکین بزرگی برای دل غم دیده ما گردید.»

مهدی سلطانی‌راد
کاشان آنلاین

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.