عمر، پله ای است

ابوالفضل جنتی: در زندگی برخی از مسایل هست که شايد خيلى ها بدانند و از بس بديهی است کسی به آن توجه نمی کند.

 

برای همین کسی، برای کسی نمی گوید و کمتر در موردش فکر می شود؛ یکی از  آنها این است : عمر خطى نيست! بر خلاف اينكه می گویند ثانيه ها مى گذرد و وقت طلاست و هر سال يک جشن تولد می گيرند، برخلاف آن كه می گویند هر ثانيه به اندازه يك ثانيه میمیریم، آدمها به مرور و به صورت تدريجى پير نمی شوند.

 

عمر پله اى است. شايد كسى ده سال، بيست ساله بماند، و يك دفعه شكسته شود. درست مثل بقيه چيزهايى كه بايد تغييرات كمّى در آنها زياد بشود تا يك دفعه تغيير كيفى در آنها به وجود بی آید. مثل هر چيزى كه گرم می شود، گرم می شود، و در يك نقطه به جوش می آید  يا ذوب می شود يا منجمد می شود؛ مثل فنرى كه تا يكجا جمع می شود، يا مثل نقطه شكست و ….

 

يك روز از خواب بيدار می شوی و مى بينى عه! چشم هایت ديگر مثل سابق كار نمى كند! يك روز بلند ميشوى و مى بينى عه! دستت درد مى كند! و از آن به بعد هميشه درد خواهد كرد يا عينك لازم خواهى داشت. یک روز وقتی توی آینه نگاه می کنی می بینی موی سرت سفید شده، یک روز می بینی صورتت چروک خورده، یک روز مى بينى ديگر حوصله گردش را ندارى. یه روز میرسد که دیگر  چیزی سر ذوقت نمی آورد. یک روز هوس کاری یا چیزی یا غذایی را نمی کنی و …

 

پس مواظب باش! روى پله اى كه هستى قدرش را بدان و مراقب باش نیفتی! فكر نكن هميشه همين توانايى ها را دارى ولى کمی از آنها كم می شود. نه! ممكن است بخشى از اين توانايى ها را يكباره و براى هميشه از دست بدهى! اگر مي خواهى كارى بكنى، مثلاً ميخواهى زبان بخوانى، همين امروز بخوان. در پله بعدى شايد ديگر هرگز نتوانى زبان ياد بگيرى. اگر ميتوانى بخندى و شاد باشى و بگردى و … الان اين كارها را بكن. اينطورى گذشت سن را براى مدتى، كه كاملاً نامشخص است، متوقف مى كنى. اگر قرار است به کسی خوبی کنی، همین امروز وقت آن است، معلوم نیست فردا «عمر کی به دنیا باشه» و ….

 

مراقب باش! مصيبت ها و گرفتاری ها ممكن است كمر آدم را بشكنن! سعى كن براى كسى مصيبت و گرفتاری به وجود نیاوری! مراقب اطرافيانت باش تا مصيبت زده نشوى! نمی گویم مرگ دست آدم است، ولى باور كن كه می شود مراقب زندگى بود. می شود خودت را و دیگران را در گرفتاری و مصیبت نیندازی. پس مراقب خودت و رابطه هایت و کارهایت باش. اگر کاری یا رابطه ای تو را  به گرفتاری و محنت می اندازد از آن کار یا رابطه صرف نظر کن. تا جايى كه مي توانى سعى كن روى همين پله ای که هستی  بايستى. براى اين كار بايد نقطه جوش ات را بالا ببرى! شايد به افزودنى نياز دارى؟ نمي گویم خلوص خودت را از دست بده، اما شايد بايد دلبستگى هاى تازه اى پيدا كنى؟ به گل، به بهار، به يك انسان، يك حيوان، يك برنامه كارى جديد، و هر افزودنى ديگری كه بتواند سنگينى مصيبت را كم كند و نگذارد تو منجمد بشوی.

 

خوشا به حال كسانى كه در سن بالا هم توانسته اند بچه بمانند. آنها اگر هم از پله عمر سقوط كنند، تازه جوان می شوند. مثلاً در پنجاه سالگى، تازه از بچگى عبور مى كنند و جوان می شوند! لازمه اش این است كه در آن سى چهل سال قبل، مثل یک بچه دلشان پاك و ذهنشان آزاد باشد و مثل يک بچه شاد باشند و مثل يک بچه فعال باشند و مثل يک بچه به آينده اميدوار باشند و براى به دست آوردن چيزى كه می خواهند جنب و جوش كنند و شور و حال داشته باشند و مثل يک بچه باور کنند كه همه چيز به دست آوردنى است و مثل یک بچه از خستگى نترسند و بروند  در شكم هر چيزِ پيچيده و ترسناك.

 

پس قدر پله ای را که روی آن قرار داری بدان. از زندگی ات لذت ببر و سعی کن طوری زندگی کنی که دیگران هم از کنارِ تو بودن، لذت ببرند. فکر می کنم معنای واقعی زندگی همین باشد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.