کجای راه را اشتباه کرده ایم

امروز بچه ها معلم من بودند.

بخاطر شغلم سالهاست که با نوجوان بسیاری در تماسم.
گاهی فکر می کنم که خداوند مرا بسیار دوست داشته که چنین فرصتی را در اختیارم گذاشته است
بچه‌هایی که با چشمهای مشتاق شان همه چیز را می بینند و با همه ی وجود حرفهایم را می شنوند
سالها ست با خودم عهد کرده ام که فاصله بین نسلی مانع درک و فهمیدن روح حساس و ذهن هنوز شکل نگرفته شان نباشد
در این مدت بارها صدای مادرانی را شنیده ام که با نگرانی از موجود تغییر یافته ای حرف می زدند که انگار همان فرزند کوچک همیشگی نیست و ناگهان با همه ی گذشته اش خداحافظی کرده
و حالا برای کنترل این موجود ناشناخته به هر راهی دست می زنند
دخترانی که تا دیروز مراقب یک تار مو بودند و امروز خرمن گیسوانشان از زیر شالشان بیرون ریخته
بچه‌های صاف و صادق دیروز حالا به راحتی خانواده هایشان را دور می زنند و پا را از خط قرمز ها فراتر می گذارند
امروز از دوستان نوجوانم خواستم موسیقی مورد علاقه شان را برایم پخش کنند و من در تمام مدت با چشم های از حدقه در آمده گوش می کردم.
به این همه ابتذال کلامی در قالب موسیقی و شعر
به این همه توهین جنسیتی
به واژه واژه حرفهای مستقیم جنسی در قالب زردترین آهنگها
و نکته جالب این بود که همه ی آهنگها را تقریبا همه حفظ بودند
بعد با خودم اندیشیدم با این نسل چه کرده ایم
به راستی چرا ؟
کجای راه را اشتباه کرده ایم
آیا چنین پدیده ای اجتناب ناپذیر است؟

این حجم آزادی در فضای مجازی و این همه محدودیت در زندگی واقعی راه درستی است؟
فاصله ای که بجای روابط انسانی به گوشی هایشان سپرده ایم به چه نتیجه ای خواهد رسید
نسلی که بجای فرصت سخن گفتن با خانواده و لذت کنار هم بودن مخاطب چنین آثار سخیفی در همه عرصه ها مثل موسیقی و رمان است ره به کجا خواهد برد؟
چطور خواهیم توانست این خلا را پر کنیم؟
بی شک همه ی ما کسانی که مخاطب نوجوان داریم یا خواهیم داشت باید بیشتر فکر کنیم
مطالعه کنیم
نیازسنجی کنیم
و بعد روش های عملی بیابیم که به این نسل تنها کمک کند
و البته خنده دار خواهد بود اگر بواسطه نگرانی های مان ارتباط نوجوانان را با فضای مجازی قطع کنیم.
زیرا آنها همیشه راهی پیدا خواهند کرد!

شاید بهتر باشد ما هم راهی پیدا کنیم پیش از آن که این نسل را از دست بدهیم.
راهی با کمترین خطا و بیشترین موفقیت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.