امام حسین ایستادگی‌اش را به دیگران تحمیل نکرد

بذل خون برای رفع جهل از جامعه يكی از فرازهای قابل توجه زيارت اربعين است كه توجه تحليلگران و صاحب نظران زيادی را به خود جلب كرده است.

 

يكي از موارد بحث برانگيز در اين فراز رابطه ای است كه بين بذل خون و رفع جهل وجود دارد.

 

براي بررسي رابطه بذل خون و رفع جعل با آيت الله مرتضوی به گفتگو نشستیم.

.

صاحب كتاب «عاشورا  در فقه» چهار تفسير از اين فراز زيارت اربعين ارائه می دهد و در يكی از تفسيرها به نظريه ای اشاره می كند كه بر اساس آن امام عليه السلام برای آماده كردن زمينه های يك حكومت صالح قيام كرد و در ادامه اين بحث به ويژگي‌های حكومت صالح از ديدگاه امام حسين عليه السلام می پردازد و می گويد: حكومتی  صالح است كه نه تنها مانع فكر كردن مردم نشود بلكه فرصت فكر كردن را هم فراهم سازد و بقاء و قوت خود را در ناآگاهي مردم نداند.

 

اين استاد برجسته حوزه علميه قم معتقد است گاهي بر اثر تبليغات دستگاه حاكم شرايطی پيش می آيد كه تنها راه روشنگيری بذل خون است.

 

او در پايان اين گفتگو به تفاوت شرايط امام حسن و امام حسين عليه السلام می پردازد و می گويد امام حسين يك حاكم نبود بلكه يك انقلابی معترض بود كه قيامش را به كسی تحميل نكرد.

 

عبارت « بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الضلاله» كه در زيارت اربعين وجود دارد توجه مفسران و صاحب نظران زيادی را به خود جلب كرده است. آيا اين عبارت در زيارتها و روايات ديگر هم وجود دارد؟

اين جمله شريف زيارت اربعين در زيارت ديگر امام كه از زيارتهای مطلقه است و كنار حرم خوانده مي شود نيز آمده است. در آنجا آمده «بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ‏ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِيَابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى مِنَ الرَّدَى وَ أَنْتَ تَرَى وَ لَا تُرَى». عبارت با اين عبارت مقداری متفاوت است.

 

چه رابطه ای ميان «بذل مهجته فيك» با « استنقاذ عباد از جهالت» وجود دارد؟

براي بيان اين رابطه بايد به صدر زيارت برگشت. در صدر زيارت بعد از سلام هایی كه مومن به حضرت می دهيد می گويد: « اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ» يعنی خداوند به وسيله شهادت حضرت را مورد كرامت قرار داده است. «وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ». «حبوه» به «مالِ اختصاصی» می گويند؛ اختصاصا چنين سعادتي را به امام حسين عليه السلام داديد. «وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلَادَةِ»  از نظر ولادت اينها پاك بودند «وَ جَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ» او را  آقايي از بزرگان قرار دادی «وَ قَائِداً مِنَ الْقَادَةِ» و رهبری از رهبران الهی «وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَةِ»  و مدافعی از مدافعان الهی «وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ» همه مواريث انبياء به امام حسين عليه السلام رسيد «وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ». امام حسين عليه السلام  چنين جايگاهی پيدا می كند و در بخش سوم می گويد «فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ» امام حسين عليه السلام در فراخوانی مردم به توحيد كاملا به وظيفه اش عمل كردند و هيچ چيزي كم نگذاشتند «وَ مَنَحَ النُّصْحَ»  و خيرخواهی را دركف كفايت خود گرفتند«وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فِيكَ‏».

 

براي «مهجه» چند معنای نزديك به هم آمده است؛ «خون» گفته اند و «خون قلب» هم گفته اند. بيشتر معنای خونِ قلب را پسنديده اند. البته اين واژه به معنای «جان» هم آمده است چنانچه « مهجه كل شيء احسنه و خالصه» بهترين هرچيزی مهجه آن است.

 

امام حسين عليه السلام بهترين سرمايه اش را  كه جانش بود داد. اينجا نمی گويد « في سبيلك» بلكه مي گويد «فيك» يعني مستقيم خون و جانش را براي خدا داد براي اينكه « لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ » براي اينكه بندگان را از نادانی و جهالت نجات دهد.

 

تفسير شما از اين فراز چيست؟

چند احتمال قابل بررسی است و در واقع، جامع اين احتمالات هم می تواند مراد باشد.

 

احتمال اول اين است كه اين جان دادن و شهادت از باب «مجاز مشارفه» باشد. يعنی حضرت جانفشان  كرد تا  باعث استنقاذ عباد از جهالت شود.

مجاز مشارفه يعنی كاری را كه در شرف واقع شدن است، طوري تعبير كنيم كه گويا واقع شده. قرآن می گويد گواهان وقتي دعوت به گواهی شدند امتناء نكنند. انسان تا وقتي كه گواهی نداده، شاهد نيست؛ بلکه وقتي شهادت داد، «شاهد» است؛ اما اينجا به كسی كه در شرف شهادت دادن است، شاهد می گويند. اين نوع مجاز در آيات و روايات زياد به كار رفته. روايت می گويد وقتي كه مسافرت كرديد سفره همراه خود ببريد. اينجا مراد از « اذا سافرتم» زمانی است كه شخص در شرف مسافرت است.

 

پس طبق مجاز مشارفه آنچه كه نجات دهنده است نفس جانفشانی و خود را در معرض شهادت و تيرهای دشمن  قرار دادن است نه خون دادن.

 

امام، اين رهبر جامعه، وقتي سينه اش را  در مقابل دشمن سپر می كند از همان زمان جامعه را از ذلالت نجات می دهد. اين معنا يك ظرافتی دارد و بر اساس آن لازم نيست كه حتما خونی ريخته شود بلكه خودِ در ميدان بودن، يا پيروزی است يا شهادت. در هر صورت نجات جامعه از ذلالت و جهالت محقق می شود.

 

اين درس بزرگی برای جوامع شيعی است كه در مسير هدايت بايد آمادگی در حد شهادت داشت و وقتي ديگران ببينند شخصی براي هدايت آنان اينگونه جانفشانی می كند چشم باز می كنند.

 

آيا اين احتمال در ساير بيانات حضرت مويدی دارد؟

بله؛ امام در نامه به بزرگان شيعه در بصره می نويسند «اني ادعوكم الي الله و نبيه فان سنه قد اميتت» يعني سنت مرده «و ان تجيبوا دعوتي و تطيعوا امري عهدكم سبيل الرشاد». شما را به راهی كه هدايت شما در آن است راهنمايی می كنم. اينجا هدايت با جان دادن نيست بلكه با وجود خودشان است.

 

يا زمانی كه در عاشورا محاصره شدند و لشكر  سر و صدا می كرد تا صداي حضرت شنيده نشود،خطاب به آنها می گويند «ويلكم ما عليكم» چه شده شما را و چه مشكلی دارد. گوش كنيد و من شما را به راه رشدتان دعوت می كنم.

 

احتمال دومي كه در اين عبارت وجود دارد چيست؟

احتمال ديگر اين است كه حضرت می خواسته اند با شهادت خود چهره دشمن را افشاء كنند. گاهي شرايط به گونه اي پيش مي رود كه براي نجات بندگان و جامعه ای كه گرفتار حكومت جور چون حکومت يزيد است، براي نجات بندگان از حكومتی كه به نام دين و به نام قرآن و پيامبر بر مردم حكمرانی  می كند و به دين ضربه می زند و چهره مصلح و دلسوز هم به خود گرفته، راهی جزء جان دادن وجود ندارد.

 

در اين شرايط نه خطابه به كار می آيد نه وعظ و نه ذكر تاريخ. هر چه از گذشته بگوييد كسي گوش نمی دهد . گاهي حاكمان ظالم آنقدر چهره انسانهای برحق را تخريب می كنند و آنقدر تبليغات می كنند كه ديگر گوش شنوايی باقی نمی ماند و در اين شرايط راهی جز خون دادن وجود ندارد.

 

معاويه چه چهره ای از حضرت امير عليه السلام در شام ساخته بود؟! معاويه را به عنوان «خال المومنين» يعني دايی مومنان می شناختند و او را به عنوان تنها كاتب وحی می دانستند؛ اما حضرت را به عنوان «تارك الصلاه». يك وقتی معاويه در منبر مسجد شام خطابه می خواند و عليه حضرت حرف ميزد، يكي از شاميان به ديگری می گويد اين علی كه امير از او سخن می گويد كيست؟ ديگر می گويد «اظنه لصا من لصوص الفتن» يعنی گمان می كنم راهزنی از راهزنان گردنه باشد. اين شناخت واقعی آنان از حضرت بود. در اين محيط، بيان مساله و منبر و مسجد جواب نمی دهد. براي افشاگری دشمنِ ظاهر الصلاح راهی جز خون دادن نيست و امام حسين عليه السلام خون خود را دادند تا چهره دشمن را مشخص كنند و امت بفهمد گرفتار چه كسانی است. كسانی امام حسين عليه السلام را كشتند كه همه نمازگزار بودند. در اين جامعه ديگر سخنرانی جواب نمی دهد و بايد جان داد.

 

امام حسين عليه السلام اگر در چنين شرايطی تسليم می شد چه اتفاقی می افتاد؟

در اين حالت يا يزيد منت می گذاشت و حضرت را آزاد می كرد كه در چنين حالتی نه تنها ماهيت او ظاهر نمی شد بلكه كسب آبرو می كرد. يا اينكه حضرت را در اسارت و حبس نگه می داشت يا اينكه پنهانی حضرت را می كشد كه در هر صورت توجيه گران مزدور قدرت توجيه داشتند چنانكه برخي از حاميان بنی اميه از اين كار يزيد هم دفاع كرده اند. بعد از اين همه روشنگری وقتی هنوز برخي از يزيد دفاع می كنند اگر چنين روشنگری رخ نمی داد آيا اين چهره مشخص می شود؟ به هر حال اين راهی موثر برای افشای حاميت بود.

 

آيا حضرت با خطابه و بيان شيوای خود نمی توانستند اين جامعه را بيدار كنند؟

حضرت در اين مسير خطابه های زيادی داشتند و ما ميبينم كه دشمن و جامعه گوشی براي شنيدن اين خطابه ها ندارد.

 

بني اميه جامعه را به گونه ای تربيت كرده كه وقتي توجيهی را بيان می كند اكثريت جامعه آن را می پذيرند. جامعه ای را تربيت كردند كه به گفته امام سجاد عليه السلام چوبهای منبر پيامبر صل الله را بزرگ می داشتند اما اولاد او را لگدمال می كردند. در چنين جامعه ای كه فخر افراد، صحابی پيامبر بودن است می پذيرند كه فرزندان او به اسارت يزيد در بيايند. در اين جامعه آيا راهی جزء خون دادن وجود دارد؟!

 

احتمال سومي كه در اين فراز وجود دارد چيست؟

احتمال سوم اين است كه امام حسين عليه السلام شهيد شدند تا نقطه عطفی ايجاد كنند و تاريخ ايشان تكرار شود و  با اين تكرار فرصتهايی برای  هدايتگری ايجاد شود.

 

ارزشهايی در جامعه نهفته است كه بايد فرصتی براي ظهور و بروز پيدا كند. ريخته شدن خون بهترين انسانهای تاريخ به دست يزيديان در طول تاريخ فرصتهای زيادی را برای روشنگری ايجاد می كند.

 

چگونه اين فرصت ايجاد مي شود؟

گاهی زلزله ای رخ می دهد و اين زلزله سبب می شود افراد جامعه به هم نزديك شوند و عواطف نسبت به همديگر تحريك شود.

 

امام حسين عليه السلام جايگاه رفيعی در نزد پيامبر صلي الله دارند. او كسي است كه در چشم و دل رسول خدا جادارد. وقتي مسلمان چشم باز كند می بيند با اين شخصيت چگونه برخورد شده و لذا می انديشد كه چه عاملی سبب شده كه با گذشت كمتر از نيم قرن از رحلت پيامبر صلي الله، با نور چشمان او چنين برخورد مي شود. اين جامعه دچار چه انحطاطي شده؟! اين جامعه دچار چه بحران سياسی شده كه چنين اتفاقاتی را در كربلا می بينيم؟ اين تفكری فرصتی را براي شيعه و غير شيعه ايجاد و نور هدايت را در تاريخ جاری می كند.

 

احتمال ديگری هم در تفسير اين عبارت وجود دارد؟

احتمال ديگری كه وجود دارد اين است كه بگوييم امام خونش را داد تا حكومت صالحی ايجاد شود و در سايه اين حكومت مردم رشد پيدا كنند و از جهالت فاصله بگيرد.

 

چه شاهدی برای اين احتمال وجود دارد؟

بايد توضيح داد كه هدف حركت امام حسين عليه السلام چه بود. اگر مثل امام خميني ره قائل شويم حركت حضرت براي تشكيل حكومت بود هرچند می دانستند كه كشته می شوند، پس حضرت خونشان را دادند تا زمينه تشكيل حكومت صالح را ايجاد كنند.

 

البته در فقه نظرات ديگري هم وجود دارد كه نياز به بحث مستقل دارد.

 

نظر حضرت عالی چيست؟

اگر بخواهيم نظري را نقل كنيم بايد به نظرات ديگر فقهی اشاره كرد كه البته ما در كتاب «عاشورا در فقه» به آن اشاره كرده  ايم.

اجمالا اين است كه بگوييم حضرت خونشان را دادند تا زمينه جكومت صالحی تشكيل شود و در سايه آن رشد مردم از طريق ابزارهای در دست حكومت صورت پذيرد. البته اين حكومت شرايطی دارد.

 

چه شرايطی؟

بحث مفصلي می طلبد.به عنوان نمونه می توان به اين موارد اشاره كرد: حكومتي كه نه تنها مانع فكر كردن مردم نشود بلكه فرصت فكر كردن را هم فراهم سازد و بقاء و قوت خود را در ناآگاهی مردم نداند و حتی درباره حقانيت خودِ حكومت به مردم اجازه فكر كردن بدهد؛ حكومتی كه بيش از تاديب و تعليم ديگران به تاديب خود بپردازد؛ مردم را با عمل خود به نيكی ها دعوت كند؛ حكومتی كه نخواهد همه مجاری تعليم را در اختيار خود گيرد؛ حكومتی كه دين و مراكز دينی را متملق خود نخواهد؛ حكومتی كه دست كم به سكوت مخالفان خود راضی باشد و در مرتبه بالاتر آنها را به نقد خود تشويق كند؛ نمی شود جامعه را به امر به معروف و نهی از منكر دعوت كنيم و مهمترين مخاطب اصلی آن دستگاههای حكومتی باشند ولي ابزارهای امر به معروف و رسانه ها همه در اختيار حكومت باشد؛ حكومت نبايد توقع داشته باشد كه همه مجيزگوی او باشند؛ حكومتی كه اقليت را به رسميت بشناسد.

 

به رسميت شناختن هم به اين طريق است كه اجازه بدهد اقليت علت مخالفت خود را بيان كند و علت قبول نداشتن فكر اكثريت را بگويد.«اسماعيل بصري» می گويد امام صادق عليه السلام می گفتند آيا می توانيد در بصره بنشينيد و حديث بخوانيد و از هرچه خواستيد بگوييد و از هركسی خواستيد بيذاری بجوييد و يا بگوييد فلاني را قبول نداريم؟ و به هركسي می خواهيد ابراز علاقه كنيد؟ گفتند بلی چنين امكانی داريم. حضرت فرمودند «هل العيش الا هكذا». يعني آيا زندگی غير از اين است؟ زندگی آن است كه «تقولون ما شئتم».

 

حكومت دينی حكومتی است كه امنيت گفتاری در آن باشد؛ براي برخورداری از چنين حكومتی كه در آن مردم به رشد می رسند امام حسين عليه السلام جان می دهد.

 

چرا در بين ائمه حضرت امام حسين عليه السلام اين مسير را انتخاب می كنند؟

اين به خاطر شرايط ويژه ای بود كه حضرت در آن قرار گرفته بودند. براي ائمه بعدی عليهم السلام چنين فرصتی مهيا نشد. اما موردی را كه بيشتر مقايسه می كنند صلح امام حسن و قيام امام حسين عليهما السلام است. از نظر فقهی در اينجا نظرات مختلفی وجود دارد كه حتی «علامه حلي» ره قائل اند اينجا تخيير بوده و امام حسن هم می توانست كاري را بكند كه امام حسين كرد و بالعكس. از نظر فقهی ما نمی خواهيم به اين موضوع بپردازيم و به زمينه های اجتماعی آن صلح و اين حركت هم زياد اشاره شده كه ما قصد تكرار گفته ها را نداريم. يك نكته ای را شهيد مطهری  دارند و قابل توجه است را متذكر می شوم. شهيد مطهری گفته اند امام حسين  عليه السلام حاكم نبوند؛ بلكه يك انقلابي و يك معترض بودند لذا بيعتشان را هم از اصحاب برداشتند و گفتند من می ايستم. مسيرشان را هم بركسی تحميل  نكردند و هيچ هزينه ای را هم برجامعه تحميل نكردند. جايگاه ايشان به عنوان يك شخص انقلابی با جايگاه امام حسن عليه السلام كه در راس حاكميت است متفاوت است. ايستادگی امام حسن عليه السلام به عنوان يك حاكم، هزينه را بر كل جامعه تحميل می كرد. كسي كه در مصدر حكومت است برای ايستادگی بايد ببيند آيا كل جامعه حاضر به ايستادگی هست يا نه.

 

امام حسن عليه السلام در شرايط زمامداری است و كسی كه در اين شرايط است نمی تواند مانند يك انقلابی كه در دوره مبارزه است تصميم بگيرد. تصميم حاكم جامعه چه صلح و چه جنگ در جامعه تاثير می گذارد.

 

شما به امام حسن ع اشاره كرديد اما ساير ائمه عليهم السلام چه؟

ساير ائمه هم شرايط امام حسن را نداشتند. عمل آنان نشان می دهد كه شرايط امام حسين را هم نداشتند. بعد از امام حسين، امام سجاد بايد بماند تا مذهب بماند و با آمدن بنی عباس هم شرايط با شرايط بنی اميه متفاوت می شود.

 

انتهای پیام

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.