غمگین‌ترین تولد دنیا

زینب رسول‌زاده: امروز تولد پسرم بود؛ غمگین‌ترین تولد دنیا

امروز خدا آن موجود کوچک و نحیف و بیمار را فرستاده بود که به من نشان بدهد چقدر کوچکم.

چقدر رنج عمیق و ناگهانی است.

مثل همیشه داشتم شاد و سرخوش با بچه‌های کلاس حرف می‌زدم که آمد مثل یک فرشته غمگین با دست‌های کوچک سیاه، چشمی بیمار و لباس‌هایی که به شدت مندرس بود ایستاد در چشم‌های من نگاه کرد و از آنجا که نمی‌توانست حرف بزند چیزهای نامفهومی گفت که معنی‌اش را آن موقع نفهمیدم.

چند دقیقه بعد با همراهی یکی از بچه‌ها، منزل‌شان را دیدم.

این عکس‌ها حاصل همان چند دقیقه است.
آنجا زندگی می‌کرد در به اصطلاح خانه‌ای که چند فرزند بیمار دیگر هم در آن بود با خانواده‌ای که وجود نداشت.

با دقت نگاه کنید!

در یکی از این عکسها توده قهوه‌ای در سمت چپ عکس وجود دارد.


می دانید چیست؟ تصویر دو انسان که زنجیر شده‌اند.

بله زنجیر شده اند به آن ستون گوشه عکس.

این تصاویر از یکی از خانه‌های این شهر گرفته شده  است.

در شهرِ هیات‌ها و افطاری‌ها
شهرِ خانه‌های میلیاردی
شهر مدارس غیرانتفاعی
شهرِ ماشین های لوکس
شهر هر کوچه یک حسینیه
شهر ما
دارالمومنین کاشان
خدا آن دستهای کوچک را فرستاده بود که درست در روز تولد پسرم سرم داد بزند که «چقدر حرف می زنی کاری بکن».

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.