مرگِ سرخ آنها، مرگِ تدریجی ما

صادق صدقگو: در سطر به سطر نامه‌های پدرم از جبهه، «عشق» موج می‌زند و چاشنی پایانی همه آنها این است: «صادق را ببوسید»

این برای من یعنی پدرم و بقیه هم رزمانش مردان آسمانی نبودند؛ انسان هایی زمینی بودند که مثل بقیه زندگی و لذت هایش را دوست داشتند.

به خانواده عشق می‌ورزیدند، به حضور در کنار همسرانشان نیاز عاطفی شدید داشتند و دلشان برای فرزندانشان می تپید.

اما «تریبون»‌ها روایت دیگری دارند و از واژه‌های شهید و شهادت دو تفسیر و تعبیر را در ذهن جامعۀ شکل داده‌اند؛ اولی مفهومی است غریب و مفهوم دیگر، قریب و آشنا است.

مفهوم نخست همانی است که در جانِ مردم متجلی است. معنایی بالاتر از عشق که می‌توان آن را حتی در دل همین شهروندانی که ظاهرشان با الگوهای عرفی و رسمی هم‌خوانی ندارد و گاهی به بی‌هویتی محکوم‌شان می‌کنیم، بیابیم. آنها به «فضیلت مجاهدت» باور دارند و واژۀ شهادت برای‌شان مفهومی قریب و آشناست.

اما معنای دیگر از جنس نام و نان است که واژه‌ای غریب و بیگانه است. تعبیری که با سوء استفاده و ریا تفسیر شده است. رفتارهایی که نه تنها جای ارزش و ضد ارزش را عوض کرده که بر نوع برخورد و انتظارات مردم و یا حتی نگاه‌ جامعه به ایثار و مجاهدت اثرگذار بوده است.

تزویر کاسبان و دلالان میدان عشق، گاهی چنان فضا را آلوده کرده است که عده‌ای با شنیدن واژگان مقدسی چون شهید و شهادت، حالت تدافعی یا تهاجمی به خود می‌گیرند و احساس می‌کنند که گویا قرار است به این بهانه برای آنها محدودیتی ایجاد شده و یا حتی به آنان تاخته شود.

این کاسبان و دلالان با سالوس و تزویر، مقام شهدا را دست نایافتنی جلوه داده و خود را وارثان آن مقام وانمود کرده‌اند و از آن جایگاه و با بهره‌گیری از این ابزار، فاصله ذهنی و روحی مردم را با دفاع مقدس و بازماندگان دوران حماسه افزایش داده‌اند.

این فاصله، ماجراهایی را رقم زد که داغی بر دلِ داغدار بازماندگان شهدا نشاند و مصائب ناشی از فراق را کمرنگ‌ کرد. محنت و صدماتی که در نگاه به پدیده جنگ – یا دفاع – عمدتاً مغفول مانده است.

شهدا در حصارِ «دشمن»، ایستاده «مرگِ سرخ» را در آغوش کشیدند و «مدعیانِ بی‌هنر امروز و قاعدینِ کوته‌نظرِ دیروز» 1 با گلوله‌های حیله و تظاهر «مرگِ تدریجی» را به خانواده‌های آنان هدیه داده‌اند.

خانواده‌های شهدا در سال‌های آتش و خون با خدا معامله کردند و از ادای تکلیف طفره نرفتند. پس حکایات روزگاران جنگ، به روایت‌های جاری از زندگی و زمانه شهدا محدود و محصور نیست، چون حتی قبول قطعنامه هم برای ما پایان جنگ نبود و آغاز ماجراهایی دیگر بود:

«هر سربازی

در جیبهایش

در موهایش

و لای دکمه های یونیفورمش

زنی را به میدان جنگ می‌برد

آمار کشته های جنگ

همیشه غلط بوده است

هر گلوله

دو نفر را از پا در می آورد

سرباز و دختری که در سینه‌اش می‌تپد…» 2

 

پی نوشت:

1- اشاره به پیام امام خمینی (ره) به مناسبت قبول قطعنامه ۵۹۸ – صحیفه نور، جلد21-صفحه 93

3- مریم نظریان

 

منبع: روزنامه شرق

1 نظر
  1. رضا می گوید

    هفته دفاع بر شما مبارک که حق بزرگی به گردن ما دارید امید است یاد و راه پدر را پاس بدارید وبداریم مراقب خودتان باشید

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.