هیچ عقیده درستی را با زور نمیتوانید منتقل کنید
ناصر مهدوی: رسالت پیغمبر و رفتاری که ترویج میکند، این است که در برخورد با افراد مخالف و عقاید متنوع، جانب مدارا را باید در پیش گرفت، چراکه با زور، غیظ، غضب و شمشیر نمیشود عقیدهای را در دل کسی تزریق کرد. حتی اگر عقیدهای درست باشد، و روش انتقال آن اشتباه باشد، نفوذ نخواهد کرد. هیچ عقیده درستی را با زور نمیتوانید منتقل کنید، وقتی پای اجبار به میان بیاید، دیگر راه تغییر رفتار بسته میشود.
مشکات آنلاین – حوریه شیوا: دکتر ناصر مهدوی، شامگاه چهارشنبه در ویژهبرنامه «تعزیت آفتاب» کانون فرهنگی هنری امام حسین (ع) در مسجد میرنشانه کاشان، با بیان اینکه امام حسین (ع) یک شخصیت صلحطلب بود و هرگز به دنبال جنگ و قیام نبود، گفت:
متأسفانه یک تصویر رسمی از قرآن و سپس از تشیع برای ما باقی مانده است. لابهلای این تصویر رسمی، مفهوم جنگ، شمشیر، ستیز و خونریزی خیلی مطرح است.
هم برادران اهل تسنن و هم دوستان شیعه، بهگونهای از قرآن سخن میگویند که در دل او پیام قهرآمیزی است و گویا اگر دیگران این عقیده را نپذیرند، محکومبه طرد و انکار هستند و باید آنها را بهزور شمشیر رامشان کرده و به این آیین دعوتشان کرد.
این تفکر از آنجا برخاسته که واژه اسلام را در قرآن معنای رسمی کردند و گفتند هیچ دینی برای پروردگار پذیرفته نیست جز اسلام. واژه اسلام در قرآن پراکنده است و چنین معنایی ندارد.
مهدوی گفت:
ما تصور کردهایم که ادیان دیگر همه باطلاند. در متون فقهی ما عمدتاً شیعه و سنی، کسانی که باورهای دیگری دارند متأسفانه گفتیم کافر هستند چون حقیقت را با اینکه دیدند، برنتافتند.
این استاد دانشگاه ضمن اشاره به اینکه در قرآن خداوند، حتی حضرت ابراهیم را بهعنوان مسلم نام میبرد گفت:
اسلام در قرآن یک مفهوم عمومی به معنای تسلیم شدن، دل سپردن، آشنایی، همزیستی، سر بر شانه خدا نهادن و خدا را پرستش کردن است.
اما طوری این واژه را مطرح کردهاند که وقتی صحبت از اسلام میشود، یعنی یک دین و آیین ویژه و همان چیزی که مسلمانان قبول دارند. لذا طبق آن، کسانی که روش شیعه و سنت مسلمانان را قبول ندارند از دور خارج شده و نجس هستند و باید آنها را طرد کرد! همین باعث شد که نگاه مسلمانان نسبت به افراد و عقاید دیگران، نگاه طرد آمیزی باشد. رحمت خداوند شامل همه انسانهاست. طبقهبندیهای آیینی وجود ندارد و اینطور نیست که اهل این آیین یا آن آیین لزوماً به بهشت میروند و بقیه گمراهاند و سر از بدبختی در میآورند.
در قرآن معیار ورود به بهشت عمل صالح است. یعنی ممکن است که فردی مسلمان باشد، هویت دینی و چارچوب دین را قبول کرده باشد، ولی افکار دینی نداشته باشد، این انسان حتی اگر مسلمان باشد، خداوند به او وعده عذاب میدهد. اما ممکن است کسی اهل کتاب باشد و آیین دیگری داشته باشد، اما اهل عمل بوده و شخصیت سازنده داشته باشد. از دید قرآن چنین انسانهایی اهل نجات و رستگاریاند.
مهدوی ادامه داد:
آن چیزی که راه بهشت را باز میکند، تعالی نفس انسان است. فکر ارزنده انسانها، قلب رئوف، شخصیت معتبر و گرانبهای آدمیان است. بهشت جای انسانهای اندیشمند و فکرهای درست است. عقاید آدمی را به بهشت نمیبرند.
خداوند میگوید هرکس منش او والا باشد، سهم بیشتری از بهشت خواهد برد. ما معتقدیم پرورش چنین انسانهایی زیر سایه قرآن امکانپذیرتر و روانتر است.
اگر به این آیین و تجربههای ناب پیغمبر توجه کنید، بهتر میتوانید انگیزههای اخلاقی را بالا ببرید، اما این به آن معنا نیست که اگر کسی در بند آیینهای دیگر بود، به جهنم میرود. نه اصلاً.
خداوند هرکسی را به طریقی مجذوب خودش میکند.
مهدوی با اظهار تاسف از اینکه مسلمانها از قرآن، برداشتهای عقیدتی از جنگ کردند گفت: روح قرآن، روح ملایمت و مطالفت است.
در قرآن صحبت از برخوردهای شدید با اهل کتاب شده، اما مراد جنگهای عقیدتی نیست، این برای زمانی است که اهل کتاب عهدشکنی و پیمانشکنی میکردند یا به پیامبر خیانت میکردند و مسلمانها را در معرض انهدام و فروپاشی قرار میدادند.
وقتی جنگ در قرآن مطرح میشود، درباره ستمگران و ظالمان است. به این معنا قرآن یک حرکت مترقیانه دارد. قرآن جایی نمیگوید که چون آنها کافراند، بکشیدشان. آن چیزی که در قرآن میبینید، دعوت به صلح و مدارا است.
این استاد دانشگاه تصریح کرد:
رسالت پیغمبر و رفتاری که ترویج میکند، این است که در برخورد با افراد مخالف و عقاید متنوع، جانب مدارا را باید در پیش گرفت، چراکه با زور، غیظ، غضب و شمشیر نمیشود عقیدهای را در دل کسی تزریق کرد. حتی اگر عقیدهای درست باشد، و روش انتقال آن اشتباه باشد، نفوذ نخواهد کرد.
عقاید درست را به شیوههای درست باید منتقل کنید. هیچ عقیده درستی را با زور نمیتوانید منتقل کنید، وقتی پای اجبار به میان بیاید، دیگر راه تغییر رفتار بسته میشود.
خداوند به پیامبر گفت: برای نفوذ در دلهای مردم باید نرم باشی.
با چهرهای عبوس، دندانهای تیز، مشت گره کرده ممکن است خیلی جاها موفق باشید، اما هرگز در دیانت نمیتوانید.
آیات زیادی در قرآن داریم که مرتب پیغمبر را برحذر میدارد که با مردم طوری رفتار نکنید که مردم گمان کنند تو درجهیک هستی و بقیه درجهدو. با مردم بهگونهای رفتار نکنی که فکر کنی خودت هدایت یافتهای و بقیه گناه گمراهاند. مثل سلطهگران با مردم سخن نگو، تو فقط میتوانی پیشنهاد بدهی و ذهنها را روشن کنی، فقط میتوانی مردم را برانگیخته کنی و به آنها انگیزههای زیستن بهتر بدهی، حق نداری در مورد مردم قضاوت کنی. مانند جباران با مردم رفتار نکن، از سر عشق، فروتنی، صبر و تحمل در کنار مردم قرار بگیر.
تو باید دلربایی کنی، با قلبی مهربان، حتی با کسانی که افرادی بینامونشاناند. اینها استراتژیهای قرآن است.
هرگز خداوند نمیگوید که شما شروع به جنگ کنید، خداوند میگوید اگر آنها حمله کردند، شما میتوانید در مقابلشان قرار بگیرید و دفاع کنید، اما بلافاصله میگوید آنهایی که میبخشند، اجر دارند.
خداوند در قرآن میگوید: دلهایی که نرمترند، قلبهایی که مهربانترند، کسانی که هنر بخشیدن دارند، دیرتر غضبناک میشوند و با مردم از طریق عفو و بزرگواری برخورد میکنند، ارجمندترین انسانهایی هستند که خداوند آفریده است.
در جای دیگر میگوید:
اگر گروهی دین شما را مسخره کردند، واعفو والصفحو: عفو کنید و چشمپوشی.
شما کارتان این نباشد که یقه بگیرید، رگ گردنتان را به رخ آنها بکشید و دندانتان را تیز کنید.
اگر میخواهید نشان دهید حق هستید، حق را با گردن کشی و تعصبات و به راه انداختن جنگ نفرین و لعنت نمیشود اثبات کرد، شما عفو کنید. عفو آنجایی است که ممکن است ببخشی ولی گله کنی، اما قرآن میگوید صفح کن، یعنی بدون گله، توقع و مزد ببخش.
یا در جای دیگر قرآن میگوید به افراد جاهل بگویید: سلامعلیکم. (قالوا سلاما)
مهدوی گفت:
در سوره ممتحنه دو گروه است که قرآن میگوید با آنها دوستی نکنید:
اول کسانی که با حقوق مردم بازی میکنند، به بیتالمال خیانت میکند، رانت ایجاد میکنند. اینها پیامآور ظلمت و تاریکی هستند و راه کمال و انسانیت را بسته و موجب بیعدالتی، تبعیض و نابرابری میشوند.
دیگر، کسانی که دین شما را مسخره میکنند. آدمهایی که تحمل اندیشه مخالف را ندارند و میگویند هر چیزی که من میفهمم حق است و هر چیز که بقیه میفهمند اشتباه.
طبق قرآن، وقتی کسانی پیدا شدند که جزء این دو گروه نبودند، شما میتوانید با آنان دوستی کنید، حتی اگر کافر باشند. خداوند میگوید با آنها با قسط برخورد کنید چراکه دعوای خداوند، دعوای عقیدتی نیست، دعوای خدا، هدایت آدمیان است، رشد انسانها و زندگی سالم بین انسانهاست. بلوغ عقل، بلوغ اخلاق، نجات و رستگاری و رهایی انسان است. این با صلح و مروت و شفقت به دست میآید و نه با جنگ و خشونت. به این دلیل وقتی روح قرآن آن را نگاه میکنید از خشونت جداست.
در آیه دیگری از قرآن خداوند میگوید: اگر انسانهایی که شما را آزار میدادند، دست از شرارت کشیدند و خود را متمایل به صلح کردند، اسلحهشان را انداختند، خداوند میگوید بلافاصله شما اسلحه را بیندازید.
برای اینکه صلح و سازگاری اساسیتر است. زمین را با جنگ و خشونت نمیشود اداره کرد.
مهدوی در پایان گفت: اساساً مهمترین هدف پیغمبران این بوده که شمشیر را از دست آدمها بگیرند و بهجای آن، دهان آدمها را باز کنند. وقتی میتوانید حرف بزنید، مسئله را حل کنید و خوب فکر کنید، این مهمترین سلاح برای رسیدن به اهداف است. از هر سلاحی برندهتر و از هر شمشیر تیزتر است. روح قرآن دعوت به صلح است.
باسلام، نکنید بزرگواران، والله گرفتارمی شوید.
مشکات انلاین شما که فرصت یافته ایدرسانه باشیدباحسین فاطمه خود را درنیندازید.
به نقل از فارس:
امام حسین(ع) در قیام خود دنبال اهدافی بود که در آغاز قیام آنها را در برخی از فرصتها مثل وصیت به برادرش محمد حنفیه و یا در برخورد با عدهای که از حضرت میخواستند از حرکت به سوی کوفه چشمپوشی کند اعلام کرد و هرگز چه به صورت کنایه و صراحت سخنی از صلح به میان نیاورده است.
اگر بنا بود صلح کند از مدینه خارج نمیشد و به بیعت راضی میشد یا در مکه حج خود را ناتمام نمیگذاشت و به حاکم مکه که از طرف یزید بود اعلام میکرد که من حاضر به صلح هستم یا بیعت میکنم، آن حضرت به صراحت فرمود: «… من برای اصلاحطلبی و مبارزه با مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر قیام میکنم و به روش جدم و پدرم اقتدا کردهام…»[1]
حضرت(ع) برای اتمام حجت در مقابل سپاه کوفه خود را معرفی میکرد و این مسایل از بابت وظیفه الهی امامت بود که میخواست آنها را هدایت کند و تا آخرین لحظه به این مسأله اهمیت میداد و اگر آنها هدایت میشدند، امام دست از جنگ با آنها بر میداشت و با کسی که مایه و منشأ مفاسد بود، جنگ میکرد و حاکمیت او را از بین میبرد، در این راستا امام تلاش فراوان کرد، ولی هرگز سر سازش با یزید در مواضع امام دیده نشده، آن حضرت فرمود: «السلام علی الاسلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید…» از اسلام باید خداحافظی کرد، وقتی امت اسلام گرفتار حکومت فردی چون یزید شدند …
وقتی مروان با سماجت از حاکم مدینه میخواست از امام بیعت بگیرد. خطاب به او گفت: «از جدم رسول خدا شنیدم که فرمود خلافت و حکومت بر آل ابوسفیان حرام است». [2]
امام نه در مدینه و نه در جای دیگر به صلح و سازش رضایت نداد. همه شعارهای امام(ع) در قیام حکایت از عشق و حماسه و مبارزه با ظلم دارد که در یکی از آنها سازش با ظلم را ننگ و عار میداند و مرگ در برابر ظلم را افتخار مینامد.[3]
*پینوشتها:
[1].ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات علامه 1379 ق، ج4، ص 89.
[2].مجلسی، بحار، چاپ بیروت، دارالوفاء 1403، ج44، ص 326. و ابن طاوس، اللهوف، تهران، انتشارات جهان، 1348ش، ص 24. ابنغاطی، مشیرالاحزان، چاپ قم، مدرسه امام مهدی، 1406ق، ص 25.
[3]. مجلسی، پیشین، ج 44، ص 192 و 196 و دیلمی، اعلام الدین، قم، آل البیت، 1408ق، ص 298.
باسلام، نکنید بزرگواران، والله گرفتارمی شوید. شما که فرصت یافته ایدرسانه باشیدباحسین فاطمه خود را درنیندازید. به نقل از فارس: امام حسین(ع) در قیام خود دنبال اهدافی بود که در آغاز قیام آنها را در برخی از فرصتها مثل وصیت به برادرش محمد حنفیه و یا در برخورد با عدهای که از حضرت میخواستند از حرکت به سوی کوفه چشمپوشی کند اعلام کرد و هرگز چه به صورت کنایه و صراحت سخنی از صلح به میان نیاورده است. اگر بنا بود صلح کند از مدینه خارج نمیشد و به بیعت راضی میشد یا در مکه حج خود را ناتمام نمیگذاشت و به حاکم مکه که از طرف یزید بود اعلام میکرد که من حاضر به صلح هستم یا بیعت میکنم، آن حضرت به صراحت فرمود: «… من برای اصلاحطلبی و مبارزه با مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر قیام میکنم و به روش جدم و پدرم اقتدا کردهام…»[۱] حضرت(ع) برای اتمام حجت در مقابل سپاه کوفه خود را معرفی میکرد و این مسایل از بابت وظیفه الهی امامت بود که میخواست آنها را هدایت کند و تا آخرین لحظه به این مسأله اهمیت میداد و اگر آنها هدایت میشدند، امام دست از جنگ با آنها بر میداشت و با کسی که مایه و منشأ مفاسد بود، جنگ میکرد و حاکمیت او را از بین میبرد، در این راستا امام تلاش فراوان کرد، ولی هرگز سر سازش با یزید در مواضع امام دیده نشده، آن حضرت فرمود: «السلام علی الاسلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید…» از اسلام باید خداحافظی کرد، وقتی امت اسلام گرفتار حکومت فردی چون یزید شدند … وقتی مروان با سماجت از حاکم مدینه میخواست از امام بیعت بگیرد. خطاب به او گفت: «از جدم رسول خدا شنیدم که فرمود خلافت و حکومت بر آل ابوسفیان حرام است». [۲] امام نه در مدینه و نه در جای دیگر به صلح و سازش رضایت نداد. همه شعارهای امام(ع) در قیام حکایت از عشق و حماسه و مبارزه با ظلم دارد که در یکی از آنها سازش با ظلم را ننگ و عار میداند و مرگ در برابر ظلم را افتخار مینامد.[۳] *پینوشتها: [۱].ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات علامه ۱۳۷۹ ق، ج۴، ص ۸۹٫ [۲].مجلسی، بحار، چاپ بیروت، دارالوفاء ۱۴۰۳، ج۴۴، ص ۳۲۶٫ و ابن طاوس، اللهوف، تهران، انتشارات جهان، ۱۳۴۸ش، ص ۲۴٫ ابنغاطی، مشیرالاحزان، چاپ قم، مدرسه امام مهدی، ۱۴۰۶ق، ص ۲۵٫ [۳]. مجلسی، پیشین، ج ۴۴، ص ۱۹۲ و ۱۹۶ و دیلمی، اعلام الدین، قم، آل البیت، ۱۴۰۸ق، ص ۲۹۸٫