پزشکانی که گوششان به درد بیمار نیست
زهرا مهدیپورــ ساعت 6/30بود که از دردگوش زیاد و ناچاری خود را به درمانگاه بوعلی رساندم. پس از نوبت گرفتن منتظر دکتر شدم.
یکبار تا ساعت 7 سراغ دکتر را گرفتیم، گفتند صبحانه میخورد، دیر نکرده. این در حالی بود که دو پزشک دیگر در اتاقهایشان مشغول ویزیت بیمار بودند.
برای صبحانهخوردن پزشک احترام قائل شدیم و به هر زحمتی، بود دردگوش را تحمل کردم.
ساعت 7 درد امانم را بریده بود، از صندوقدار دوباره سراغ پزشک را گرفتم. گفت: دیر نکرده میآید. و این در حالی بود که پزشک دیگری هم سر شیفت کاریاش مستقر شدهبود.
به سختی درد را 10 دقیقه دیگر تحمل کردم. 7/10 دقیقه، دوباره و چندباره سراغ دکتر را از صندوقدار گرفتم، او هم انگار گوشدرد ما را گوشدرازی دید و الکی گوشی روی میزش را برداشت و شروع به صحبت و وانمود کرد که مثلا دارد دنبال دکتر میگردد. بعد هم گفت: «الان میآید.»
ما برای «الان آمدن» پزشک 5 دقیقه دیگر هم صبر کردیم.
اما ساعت 7/15 شد و دکتر نیامد و این درحالی بود که بقیه پزشکان سر شیفت بودند.!
بقیه بیماران میگفتند دکتر A را دیدهاند که ساعت 6 درمانگاه بوده، اما حالا کجاست نمیدانیم! شاید صبحانهخوردنش طول کشیده.
45 دقیقه از حضورم در درمانگاه میگذشت و بدیهی است که همین 45 دقیقه برای خوردن صبحانه و حتی نهار و شام دکتر هم کافی بود.!
7/15 دقیقه دوباره سراغ صندوقدار رفتم و سراغ دکتر را گرفتم گفت: «باید بیماران چند نفر بیایند و پشت در جمع شوند که دکتر بیاید، دکتر برای یک نفر نمیآید.!»
یاد تاکسیدارها افتادم که تا ماشینشان پر نشود حرکت نمیکنند.!
تا 7/20 منتظر بیمار دیگری شدم تا حداقل با او دو نفر شویم و دکتر محترم تشریف بیاورد. اما انگار برای درد ما حتی بیمار مشابهی هم وجود نداشت.
با گمان اینکه شاید ما زود به درمانگاه آمدیم و ساعت کاری هنوز شروع نشده، سراغ صندوقدار رفتم تا ساعت کار درمانگاه را بپرسم. گرچه حضور دیگر پزشکان این فرضیه را رد میکرد. صندوقدار گفت: «هروقت دکتر بیاید همان موقع ساعت کار است.»
عصبانیت از برخورد پرسنل باعث شده بود دیگر درد گوش را کمتر حس کنم.
7/25 دقیقه برای چندمین بار سراغ پزشک را گرفتم، اینبار از پذیرش. پذیزش همان حرفهای صندوقدار را تحویلمان داد و گفت: «به دکتر B و C نگاه نکن که از ساعت 6/30 اینجا هستند
اینها بین کار نیم ساعت نیم ساعت ول میکنند و میروند.»
ساعت 7/30 برای آخرین بار سراغ پذیزش رفتم و سراغ دکتر را گرفتم و او بلاخره قبول زحمت کرد و با دکتر تماس گرفت و جالب بود که کمتر از یک دقیقه دکتر خودش را رساند.
شاید پول قبض تلفن تا الان مانع میشد که با او تماس بگیرند که خودش را برساند.!
در هرصورت بعد از یک ساعت معاینه شدم و داروهایم را از داروخانه همانجا تحویل گرفتم.
به سراغ آبسرد کن رفتم تا سریع دارو بخورم تا آبی بر آتش درد باشد و اندکی درد ساکت شود، اما دریغ از یک لیوان یکبار مصرف که کنار آب سرد کن باشد!
از درمانگاه بوعلی که خارج شدم خدا را شکر کردم، نه برای کمشدن دردم بلکه برای اینکه دچار گوشدرد بودم نه گوشدرازی!