مردی پر از آرامش

حسین ستار :  1. يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي (قرآن کریم)

 

2.روح سلطانی ز زندانی بجست/ جامه چه درانیم و چون خاییم دست
چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند/ وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند/ کنده و زنجیر را انداختند

 

3. روز جمعه ساعت شش و نیم صبح تلفنم با زنگ دختری از سوریه مرا هوشیار کرد. من از هیچ چیز خبر نداشتم. هق هق گریه به او اجازه صحبت نمی‌داد. ده دقیقه بعد که تماس گرفت، همه درد و غصه او از خبر شهادت حاج قاسم بود.

تا عصر چند دانشجوی دیگر از سوریه و عراق و لبنان هم تماس داشتند. احساس می‌کردند پدری را ز دست داده‌اند. برایم این همه علقه بسیار قابل تامل بود.چگونه سرداری جنگی تبدیل به نماد مهر و محبت میشود. علی ع نیز معجونی از این قهر و لطف و خشم و مهربانی بوده

 

4. حقیقتا در سالیان اخیر رفتن هیچکس به اندازه قاسم سلیمانی حال مرا بهم نریخت. یاد ندارم تا این اندازه دگرگون شده باشم…. حتی مرگ یکی از عزیزان نزدیکم این میزان مرا متاثر نکرده بود.. او محبوب قلوب بود. دوستش داشتیم. شما دومین نفر نظامی که محبوبیتی نزدیک به او دارد را بگوئید؛کمتر یافت می‌شود.

 

5. قاسم سلیمانی رفت…کهنه سربازان قدیمی که چند روزی هم در جنگ بوده‌اند می‌دانند قصه و غصه بعد از جنگ “بودن” است.. کمتر سراغ داریم از آنان که آرزو نکرده باشند آن روزها کاش می‌رفتند. فراق دوستان یک طرف؛ و از دست دادن فوز شهادت از سوی دیگر و درگیر شدن در مظاهر مادی و پیچ و خم‌های زندگی همه و همه برای سربازی چون قاسم سلیمانی زندگی را قفس ساخته بود. مومنان دنیا را قفس می‌پندارند. رفت و به آرزویش رسید.

 

6. امام خمینی فرموده بود مرگ در رختخواب برای شهید عراقی کم بود. این عبارت برای قاسم بیش از همه صدق می‌کند. سال‌ها فرمانده بودن و خون دل خوردن و آرایش کردن گردان و لشکر در این سوی و آنسوی مرز فقط مدال شهادت را کم داشت. ارزانیش باد این افتخار.

 

7. قاسم سلیمانی در سال 65 و بعد از کربلای 4 به دارخوئین (کفیشه) و مقر لشکر 14 امام حسین آمده بود. ارادت و علاقه خاصی به حسین خرازی داشت. در سخنرانیش در مسجد لشکر از این ارادت گفت. ده سال بعد که برای سالگرد شهادت حسین خرازی به اصفهان آمد هم گفت دلیل ارادتش به خرازی اخلاص بود. قاسم سلیمانی مخلص بود.

 

8. او نمادی از انسان‌هایی بود که به خوبی هم درک درستی از نظام سیاسی و جهانی داشت و هم بیشترین تلاشش را در اصلاح امور و حوزه فعالیتش به کار می‌بست. آیندگان بیشتر خواهند گفت اما حالا نیز می‌توان رگه‌هایی از آن را در حرف دشمنان یافت. به نظر من با توجه به جایگاه و اهمیت پست استراتژیکی که او در آن قرار گرفته بود سلیمانی تمام توانش را در حفظ وحدت در راستای ایران قدرتمند به کاربست. بسنده کردن به حوزه مسئولیتش راز و رمز موفقیتش بود. او نه در نقش نظریه‌پرداز و نه سیاستمدار و نه ناجی ظاهر نشد اما نقشی به سزا در این حوزه‌ها داشت.

 

9. قاسم سلیمانی نماد وحدت ملی بود. هرگونه تسویه حساب سیاسی به بهانه شهادت او به هر انگیزه ای خیانت به اهداف و منش بلند و انسانی او بود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.