معرفی کتاب «مرغ سحر» با اسم کوچک «دلنوشته‌های بی خودی»

کتاب مرغ سحر ناگهان بر اثر یک سوءتفاهم متولد شد و بی خود و بی جهت شد ” دلنوشته های بی خودی”

دو سال پیش، در نزدیکی  طلوع فجر وقتی نور مهتاب از پنجره ریخته بود روی فرش، گلهای قالی جان گرفتند مثل لوبیای سحر آمیز، و انگار از سر و کولم بالا می رفتند، گفتم هر چه باداباد این یک نشانه است. گفت مواظب باش دچار سوتفاهم نشوی که شدم! کو گوش شنوا!؟

گفتم غم تو دارم، گفت مبارک است.گفتم حیران و اندوهگینم، گفت این هم مبارک است، گفتم باغ دلم، گفت، “حی من المیت” گفتم کی؟ گفت نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد، گفتم هر چه پیش تر سراب اندر سراب. گفت باز هم برو، گفتم تشنگی، گفت آب در یک قدمی است.گفتم سراب؟ گفت آب کم جو. گفتم دلم، گفت آن را که داده ای گفتم تشویش دارد، گفت حیف باشد دل دانا که مشوش باشد، گفتم زین همرهان سست عناصر، گفت تو دل داده باش آن با من.! گفتم…

این بخشی از یک فراز از کتاب مرغ سحر بود که همان دلنوشته های بیخودی است، کتاب مرغ سحر در قطع  پالتویی و به همت انتشارات مکتب بیداران و تلاش کتابخانه کاشان شناسی آیت الله غروی(ره) به سرانجام حاضر رسیده است.

«من محسن غفاری نویسنده این کتاب ناقابل هر چه دلم گفت بگو گفته ام پس اگر حرفی هم هست زیر سر این دل بی پیراست. به هرحال دسترسی به مرغ سحر از آب خوردن هم آسان تراست. کافی است نمره 03155466898 را بگیرید و کار تمام است. به امید خدا.»

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.