کاشان در حال عقبگرد است
بخشهای قبلی این گفتگو را از اینجا بخوانید:
ت: طوبی در شرایطی به یک برند در منطقه تبدیل شد که رسانه دیگری نبود. همین حالا هم رسانهای که کاملاً از نظر مواضع سیاسی با من و شما مخالف است، وقتی خبر انتشار دوباره طوبی را میشنود، نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و یک تیتر مثبت میزند. پشت این نگاه، یک ارادت، نوستالژی، خاطرهبازی و کلی چیزهای دیگر وجود دارد. از آنطرف یادم هست وقتی داشتید طوبی را تعطیل میکردید، داشتید دکترا میگرفتید و عضو هیأت علمی میشدید و صراحتاً به بحث معیشت اشاره میکردید. این صراحت قابل ستایش بود و مرا پس مینشاند و احساس خضوع میکردم. ولی طوبی از ملک طلق شخصی به یک آوردگاه همدلانه برای آدمهای فرهنگی منطقه تبدیل شده بود، حتی اگر در آن نقشی نداشتند. برای همین من بهعنوان یک دستاورد معنوی جمعی به آن نگاه میکردم و عقیده داشتم درست است که امتیازش مال شما بود، ولی حق نداشتید شخصاً درباره یک دستاورد معنوی جمعی تصمیم بگیرید و به هر دلیلی کنفیکونش کنید. تا حالا از این زاویه با ماجرا روبهرو شدهاید؟ برایش چه جوابی دارید؟
نه. تا حالا کسی اینجوری با این صراحت این را به من نگفته. قبول دارم که دستاورد فردی نبود، اما غیر از فشار روی من و خانوادهام و تماسهای مداوم، در کار اجرایی تنها شده بودم. کاشان با وجود جمعیت و وضعیت جغرافیاییاش شهر کوچکی است. خیلی زود اصطکاک به وجود میآید. فشار روانی روی من و خانوادهام زیاد بود و احساس تنهایی میکردم. نوشتن هزینه داشت و برخی از دوستان هم حاضر نبودند این هزینه را بدهند. البته هزینههای مالی هم سنگینتر از قبل شده بود.
ت: یعنی شما از جیب داشتید میدادید؟
اقرار میکنم یک قران هم از جیب ندادم. ولی دوستانی که در طوبی کمک میکردند، از زندگیشان میزدند و چون نمیتوانستم به این خدمتها پاسخ مناسبی بدهم اذیت میشدم. نیازی نیست خیلی بازش کنم. من در آخرین نقلوانتقال دفتر هم احساس تنهایی بیشتری میکردم. تمام امکانات در اختیارمان بود، ولی من با یک فضای کارمندی روبهرو بودم. خیلی بهم سخت گذشت. برای همین نقلوانتقال کلی فشار روی من بود و بچهها دو دسته شدند. یک عده میگفتند برویم در دفتر جدید و یک عده میگفتند اگر برویم، استقلال طوبی از بین میرود. ولی دفتر جدید کاملاً اداری بود با نیروهایی که من نمیتوانستم بهشان امرونهی کنم. هرچند مدیر محترم آن دفتر یعنی جناب شافعی عزیز همیشه لطف داشتند.
بعضی از نویسندههای جدید را هم نمیشناختم و فقط اعتماد میکردم. یکی از آنها یک طنز چهار سطری نوشته بود برای نیروی انتظامی. وکیل نیروی انتظامی استان علیه ما دادخواست داد و یک دادگاه خیلی جدی تشکیل شد به جرم اهانت به نیروی انتظامی مقدس جمهوری اسلامی ایران. من از همهجا بیخبر بودم. وقتی احضاریه آمد، بلد نبودم چه باید بکنم. با مشورت و اصرار دکتر زراعت رفتم دادگاه. قاضی دادگاه همدانشگاهیام بود. ولی به روی خودم نیاوردم و سلامش هم نکردم. وکیل نیروی انتظامی خیلی جدی برای من درخواست اشد مجازات کرد. یکی از اعضای هیأت منصفه که جلو من نشسته بود، پنهانی یک نوشته به من داد که بگو «میخواستهاید امر بهمعروف کنید. یک آیه یا روایت هم چاشنیاش کنید.» اما آنقدر از این فضا بدم آمده بود که هرچی به خودم فشار آوردم هیچ آیه و روایتی برای دفاعیه به ذهنم نیامد. در دفاع هم گفتم اصلاً تعجب میکنم از فضایی که الآن ایجاد شده و من متهم به تشویش افکار عمومی هستم. من متهم به توهین به نیروی انتظامی هستم که هر هفته اخبارش را برای چاپ برایمان میفرستاده؟ دادگاه من را تبرئه کرد و اعتراض نیروی انتظامی در دیوان عالی کشور هم به جایی نرسید.
ولی احساس کردم همه اینها بهانه است. راستش بعضی از دوستان هم ندا داده بودند که فلانی تمامش کن. چیزهایی شنیده بودم که بسیار فجیع بود و نمیتوانم بگویم. همه را کنار هم چیدم. از طرف دیگر احساس کردم از اینطرف حامی ندارم توی جمع. اسمش است که وابسته به جناحیم. تشکیلاتی به نام اصلاحطلبی وجود ندارد که اگر کسی دچار مشکل شد، دست به دست هم بدهند و کمک کنند. در نهایت انتقادات دوستان هم بود که چرا اینجاش صاف است و آنجاش کج است. دیدم دیگر مؤثر نیستم. ولی سخنرانیهام را حتی در همان 88 ادامه دادم و خیلی هم جدی نظراتم را گفتم. مشکلی هم پیش نیامد. حرفهایم خلاف جریان بود، ولی سعی میکردم آنچه را که میفهمم با استفاده از آموزههای دینی بگویم.
بازدید شعبان شهیدی معاون مطبوعاتی وقت وزیر ارشاد از غرفه نشریه طوبی در نمایشگاه مطبوعات
ت: بهعنوان مؤسس طوبی چهقدر احیای دوباره آن را لازم میدانید؟
من این کار را یک ضرورت میدانم و به آقای صدقگو و دوستان همراهشان آفرین میگویم و اقدام آنها را تحسین میکنم. اگر مطبوعات قوی باشند، گامی بزرگ برای اصلاح کشور خواهند بود و من بسیار امید دارم. از جمله وظایف اصلی مطبوعات نظارت بر عملکرد دولتمردان است و باید طوبی و امثال آن را جدی بگیریم تا مسئولیتپذیری احیا شود. کاشان در حال عقبگرد است و اگر با همین وضع جلو برویم استبداد و خودرأیی و بیتوجهی به نظر مردم پررنگ خواهد شد. نکتهای در چند جمله معترضه میگویم: مسئولان دنبال هتل و امکانات مناسب برای گردشگر هستند. من میگویم تختخواب و غذای سنتی همه ماجرا نیست. شرایطی را ایجاد کنید که گردشگر بتواند با احساس امنیت در شهر قدم بزند و خرید کند. شهر ما که بهعنوان میزبان مسلمان، پایه و بنیادش بر اساس اخلاق انسانی است، نباید نقش و مسئولیت میزبانیاش را از دست بدهد. به نظرم جراید منطقه میتوانند با نقد وضعیت موجود بخشی از این کار را بر عهده بگیرند و مسئولان را هم متوجه این مسائل کنند. مطبوعات باید دیدهبان تیزبین مردم باشند و عملکردها را منصفانه نقد کنند. هر مسئولی هم که نتوانست خودش را وفق بدهد، به جای اینکه مطبوعات را خفه کند، کنار رود.
ص: اواسط گفتوگو سؤالی پرسیدیم که لابهلای حرف بیجواب ماند. طوبی تا چه میزان توانست مؤثر باشد و به اهداف اولیهاش دست پیدا کند؟
اینکه خطشکن بود، یک موفقیت بود. اینکه تجربه دوستداران مطبوعات را زیاد کرد یک موفقیت بود. طوبی نشان داد ما چه قدر نیروی کمی و کیفی در این شهر داریم. طوبی با هیچ شروع کرد و با نیروها و سرمایههای معنوی همین شهر توانست 13 سال دوام بیاورد. این خودش تجربه بزرگی بود. من دوست دارم در قالب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ امر بهمعروف را جدیتر ادامه بدهیم. من اقرار میکنم بعضی جاها خوب حرکت نکردیم و ضعفها را میپذیرم. مهمترین دلیلش مدیریت خود من است. همین جا از مردم خوبم عذرخواهی میکنم، ولی این را میگویم که املای نانوشته غلط ندارد.
ص: مثلاً کجاها؟
بعضی جاها اخلاق آنجور که باید رعایت نشد. میتوانستیم در عین داشتن نقد، با جناح مقابل بهتر کار کنیم. به نفع شهر بود اگر تحت تأثیر برخی شعارها حق را فدای جناح نمیکردیم. مثلاً بعضی از دوستان ما جوری با برخی مسئولان برخورد کردند که من نمیتوانم خاک بریزم و پنهانش کنم. بعداً متوجه شدم بعضی از حرکتها تسویهحساب شخصی بوده. اشتباه من هم این بود که صحتوسقم اخبار گزارش شده به طوبی را جویا نمیشدم. اگر من بهتر مدیریت میکردم، اینجوری نمیشد. حالا وقتی یکی که اهدافش به من بسیار نزدیک است و میخواهد مستقل و بر محور اخلاق، نقد منصفانه داشته باشد و امر به معروف کند، نمیتوانم شادیام را پنهان کنم.
عکسهای مصاحبه از: علی گرجی