آخرین دیدار
حمید قائمینژاد: مدتی پیش سوریه بودم. سردار جانباز و مدافع حرم حاج مصطفی زاهدی با تعدادی از نیروهای عملیاتی گردان داخل حرم حضرت رقیه سلام الله علیها بود.
داشتم زیارت میکردم. وقتی مرا دید خیلی خوشحال شد.
آمد به طرفم و احوالپرسی کردیم.
درباره اوضاع و احوال دمشق و کاشان گفتگویی کردیم
گفت دارم به سمت خط مقدم منطقهی «ابوکمال» میرم.
آن منطقه آخرین پایگاه آزاد شده از داعشی های تکفیری بود.
با گوشی اش چند تا عکس یادگاری با هم گرفتیم.
روی همدیگر را بوسیدیم.
داشت خداحافظی می کرد. هر چند برای رفتن عجله داشت ولی ذکر خیر حاج آقا روحانی، برادر شهید روحانی بیدگلی و دیگر دوستان دربیدگل وآران شد.
کمی باهم صحبت کردیم.
قول گرفت هروقت به ایران آمدیم به منزل ایشان در آران وبیدگل بروم.
گفت بچه ها در ماشین جلو حرم منتظرند باید زود به منطقه عملیاتی برگردم.
ولی انگار دل از حرم بی بی رقیه سلام الله علیها بر نمیداشت.
محکم حرم بی بی جان را چسبیده بود و اشک میریخت.
من هم به حرم زینب سلام الله علیها میرفتم.
به او گفتم بیا با هم به حرم بی بی زینب سلام الله علیها برویم و بعد برو.
گفت صبح حرم بودهام.
گفت شما که در دمشق و خادم حرم زینب هستید نائب الزیاره و یاد ما باشید.
اشک در چشمآنش بود خداحافظی کرد و رفت.
حاج مصطفی فرمانده یکی از گردانهای عملیاتی فاطمیون بود .
شجاعت وشهامت و اخلاص و تواضع و عشق به اهل بیت علیهم السلام از ویژگیهای او بود.
او شهید زنده ای بود که بارها به مرز شهادت رفته بود ولی این بار انگار جور دیگری بود .
واقعا نورانی تر شده بود .
در چهره اش آثار شهادت پیدا بود.
انصافا لیاقت شهادت را داشت . ان شاء الله ما را شفاعت کند.