شغل تو عبادتی است به درگاه حق
مریم آرمون ــ چشمانم دردهایی را بر سرت فریاد میزند که هیچکس نامش را نمیداند، همچون ماهی بیتاب دریای درمانم. دردم را تو میدانی، رنجم را تو میفهمی، تو آنی که فرشتهوار مهربانی میکنی.
پزشکِ خوب ِ من، زخمهایم شاید مداوا نشوند، اما تو میتوانی حالِ روحم را با لبخندت خوب کنی.
تو میتوانی زندگی بیدلهره را به من هدیه دهی.
تو با لبخندت، دستانت وحتی کلامت، روزهای پاییزی عمرم را میتوانی بهاری کنی.
همه میگویند عبادت به جز خدمت به خلق خدا نیست.
بیشک، شغل ِ تو عبادتی است به درگاه حق، جایگاهش در واژه ها نمیگنجد.
پزشک ِ من! از لباس سپیدت، عطر انسانیت را میتوان حس کرد. آن زمان که دلنگران ِ منی و لبخند میزنی.
آن زمان که آشفتهای از خستگی اما بر بالینم میآیی و جویای حالم میشوی.
همینکه وجودت وسیلهی سلامتی و آسایش برای بیماران میشود، همین که دردی با دست تو آرام میگیرد، موهبت است. قدرخودت را بدان.
تو برای کمک به بهبودی حالِ بیمارانت، سالها پیش یکبار سوگندخوردهای و امروز من بارها برای سربلندی وشادکامیات دست به دعا میشوم.
روزپزشک مبارک باد.