من عبور مبهم یک پروانه‌ام‌

مریم آرمون ــ
گوش‌هایم صدایت را نمی‌شنوند
مگر با «سمعک»
اگر بودجه اجازه دهد
حنجره‌ام مسکوت است
و صدایم خاموش
اما عجیب لب و دستانم با چشمانت بازی می‌کنند.
من عبور مبهم یک پروانه‌ام
بدون صدا، خاموش و شکننده
در جهانی که پر از جیرجیرک است،
آواز سر نمی‌دهم، ولی چشمانم ترجمه‌ی تمام آوازهاست.

از خدا صبری می‌خواهم عظیم،
درست به پهنای سکوتم،
به وسعت خاموشی صدای کهنه‌ی در گلو مانده،
و سخنی که هرگز به زبان آورده نشد،
به بزرگی نگاه‌های متعجب بر سمعکی
که همیشه در دست تعمیر است.

خدا را شاکرم
برای تن سالمی که دارم
درست است حسرت شنیدن و شنیده‌شدن را در دل دارم
ولی خدا‌ را دیدم
زمانی که به من توانایی اشاره
بدون هیچ آموزشی
از بدو تولد در وجودم نهاد،

شکرش می‌گویم

من زندگی می‌کنم بی‌صدا،
با سمعک یا بدون سمعک،
اما چه خوب می‌شد اگر
زندگی را بر ما راحت‌تر می‌گرفتند
قدری ملاحظه‌ی احوال‌مان می‌شد
وکمی خود را به جای ما می‌گذاشتند

شاید من هم ناگهانی ناشنوا شده‌باشم
خدا نکند که دچار حال من شوید
آوازتان مستدام و گوش‌های‌تان شنونده‌ی شادی‌ها باشد
اما قدری همدلی بد نیست
چیزی کم نمی‌شود از وجودمان

من از جنس خودتان هستم
حتی اگر ناشنوا‌ باشم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.