یاد آر ز شمع مرده، یاد آر
جابر تواضعی * : 1- اولین شماره «طوبی» که درآمد، در اولین فرصت شال و کلاه کردم و رفتم دفترش در پاساژ سلیمانی خیابان محتشم. میتوانم به جرأت بگویم اولین کسی بودم که این کار را کرد و میتوانم قسم بخورم انتشار طوبی برای هیچکس به اندازه من مهم نبود. منی که مسیر علاقه و بعدها کل زندگیام بعد از سفر تابستانی سال 70 و پیدا کردن یک صفحه پاره از مجله «خورجین» در یکی از پارکهای شهر شاهرود تغییر کرده بود. اول عاشق کاریکاتور شدم و شبانهروز کاریکاتورهای مجلات طنز را تقلید میکردم. بعدها شیفته نوشتن شدم و هجوم بردم به ادبیات و سینما و تئاتر. دوروبرم هیچ الگویی نداشتم و در این مسیر تکوتنها و بیراهنما و کورمالکورمال، این مطبوعات و مجلهها بودند که راه را نشانم میدادند.
وقت انتشار طوبی در مهر 73، خبرنگار افتخاری دوسه مجله نوجوانانه بودم و مطالبم مدام در نشریات مختلف چاپ میشد. کلی داستان نوشته بودم و حتی یک تئاتر کارگردانی کرده بودم که ده روز در کارگاه نمایش رها اجرای عمومی داشت. اما حال و هوای مطبوعات و کار جمعی و دور هم بودنش را خیلی دوست داشتم. شاید از تصویری که از توصیف جلسات تحریریه «گلآقا» و زندهیاد کیومرث صابری فومنی در ذهنم شکل گرفته بود. برای همین حدس میزنم اولین گفتوگوی رودررویم با حمیدرضا فهیمیتبار، احتمالاً نباید چیزی بیش از ذوقزدگی یک نوجوان پانزدهساله از روبهرو شدن با یک مدیر مسئول راستراستکی باشد.
طوبی از جهت کار جمعی فرهنگی نیاز و آرزوی من را برطرف نمیکرد. نوشتن به مثابه نوشتن، دغدغه آدمهاش نبود. دغدغه رئوس هرم، رسانه بود و رسانه همیشه و همهجا ابزار بوده (نگاه کنید به قسمت اول مصاحبه من و صادق صدقگو با جناب فهیمیتبار در همین مشکات آنلاین که میگوید طوبی را برای امر به معروف و نهی از منکر منتشر کرده). هرچند وقتی مینوشت، ملیح و شیرین مینوشت و تأسف میخوردم چرا بیشتر نمینویسد. بخش دیگری هم اساساً ادعایی نداشتند و مثل هیأتیهای بامرام، وقت کارهای یدی مثل لایه زدن و توزیع پادررکاب بودند. حسین عدالت هنوز جوان بود و زبان تندی داشت که یکی از بهترین راههای کنار آمدن با آن این بود که دوتایی یا چندتایی پشت سرش صفحه بگذاریم. خلاصه اینکه رابطهام با طوبی با وجود قهر و آشتی با آقای سردبیر و دلجوییهای دوباره آقای مدیر مسئول در تمام آن سالها ادامه داشت.
تا زمان دانشگاه، در طوبی همه کار کردم. از نوشتن خبر و گزارش و یادداشت تا تایپ و صفحهآرایی و گرافیک و سفارش مطلب و حتی گرفتن آگهی. در گرافیک و صفحهآرایی، ارجاعم به آن چند شمارهای است که از فرط علاقه به هفتهنامه مهر حوزه هنری، تمام و کمال از صفحهآراییاش و حتی مدل فونتهاش تقلید کردهام و تشخیصاش اصلاً کار سختی نیست. اما خاطرهانگیزترین بخش حضورم شاید ویژهنامه چهارصفحهای «گلاب» باشد که طرح و نظارتش مال دوست خوبم سید سعید هاشمی بود که حالا نویسنده مطرح ادبیات نوجوان است و آن سالها در کاشان دانشجو شده بود. تجربههای مختلف همان دوسه سال کافی بود که وقتی رفتم صنعتی اصفهان، هنوز عرقم خشک نشده بشوم سردبیر تنها نشریهای که در آن برهوت شورهزار درمیآمد
2- خیلیها آمدند و رفتند، خیلیها مثل من مشق کردند. درآوردن اسامی و مسیر فعالیت فرهنگی کسانی که در طوبی مطلب نوشتهاند و حالا در مناسبات فرهنگی منطقه یا کشور حضور مؤثری دارند، میتواند موضوع تحقیق جذاب و ماندگاری باشد. اولین شعرها و مطالب مهدی فرجی در همان ویژهنامه «گلاب» چاپ شد. برای امیرعباس مهندس شاعرپیشه که همیشه خدا من را یاد سهراب میاندازد و تعداد کتابهاش و مجلههایی که سردبیری میکند از شماره خارج شده، طوبی نقطه عطف بود. واگویه های حیدرعلی عنایتی بیدگلی بیش از همیشه در آن دوره نظم و نسق پیدا کرد. حمید کارگر زمانی سکان فرش دستباف را بر عهده داشت و حالا هم با کمتر از وکیل و وزیر پالوده نمیخورد. محمد ملکآبادی که زمانی از بازیهای ورزشی مینوشت، حالا رشتهاش را عوض کرده و از بازیهای سیاسی مینویسد.
روانشاد سید مرتضی مطهری اگر بود، قطعاً صفحهآرا و کاریکاتوریست قابلی بود. مصطفی توفیقی هم به کمتر از دیزاین داخلی رضایت نمیدهد. عباس شافعی قبلتر از طوبی هم کارتل مطبوعاتی منطقه بود و مرتضی خرمدشتی که حالا مدیامَنِ یکهتاز دوران است. راه دور برویم؟ مدیر مسئول صداقتپیشه و صدقگوی دور جدید و ناکام هم با همان تجربهها انگیزهمند شد که حالا اینقدر ماجرای رسانه را جدی گرفته که هر روز تا چندتا تحلیل و یادداشت از خودش درنکند خوابش نمیبرد و تا دکتریاش را نگیرد ول کن نیست. همینطور خیلیهای دیگر.
3- لطفاً مصاحبه با دکتر حمیدرضا فهیمیتبار را بخوانید. تعریف از خود نباشد، از جهات مختلف، مصاحبه جالب و ویژهای شده. ولی نقطه اوجش برای من آنجا است که چیزی را که سالها سر دلم مانده بود، تلویحاً و تحقیقاً مطرح کردم؛ اینکه طوبی یک آوردگاه همدلانه فرهنگی و یک دستاورد معنوی جمعی بود و نه ملک طلق شخصی، و شما حق نداشتید به تنهایی دربارهاش تصمیم بگیرید. او هم جواب داده که تا حالا کسی اینجوری با این صراحت این را بهش نگفته. به نظرم رسالت مطبوعات – اگر به چنین چیزی قائل باشیم- همین است. پاسخگویی و صراحت. اینکه از زوایای مختلف به یک ماجرا نگاه کنیم و چیزی از نظرمان دور نماند. اینکه مراقب هم باشیم. در عین حال ما دقیقاً نمیدانیم بر او چه گذشته که به این تصمیم رسیده. بقیه هم در یادداشتهاشان تلاش کردهاند احیاناً چیزی از کدورتهای قدیمی به بیرون درز نکند.
داستان عدم انتشار دوره جدید طوبی هم چیزی شبیه همان است. عدهای از بزرگان که همه جا هستند و هیچ جا نیستند، بهصورت فصلی سیاسیاند و همنوا با بادهای موسمی و شِمالی که گاهی از سمت مصلی، گاهی پشت مشهد یا مناطق بادخیز دیگر میآید تغییر روش و منش میدهند و اصولگرا و اصلاحطلب و انقلابی و اپوزیسیون و حتی برانداز میشوند، به ما وعدههایی دادند. (به قول ما روزنامهچیها نه آنها میخواهند نامشان فاش شود و نه ما، چون هم این مملکت گرد است و هم مدیران فقط صندلی عوض میکنند. پس قطعاً دوباره گذر پوست به دباغخانه میافتد!)
ما بر اساس این وعدهها یک سالی رفتیم و آمدیم و تو سروکله هم زدیم و دیگرانی را به زحمت انداختیم تا به چند صفحه طرح تجاری واضح و مشخص رسیدیم. نه برای یک نشریه مکتوب که برای یک مؤسسه فرهنگی رسانهای چندمنظوره که طوبای مکتوب فقط بخشی از کارش بود. اما آنها به وعدهشان عمل نکردند. به همین سادگی. در عوض یک سالی سرمان گرم بود و به فتنه و فسادی فکر نکردیم. این رفتار البته در این مملکت چیز تازه و غریبی نیست. شاعر هم گفته هزار وعده خوبان یکی وفا نکند. ما سادهایم که هربار از همان سوراخ گزیده میشویم.
4- این مصاحبه و چند یادداشت درباره طوبای فقید قرار بود پرونده کوچکی باشد در شماره اول طوبای دوره جدید. نشریهای که هنوز خاطره خوشش در مشام بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر و سیاست منطقه هست. اما طنز روزگار گاهی خیلی گزنده است و معلوم نیست حالا باید آنها را جشننامه بدانیم یا سوگنامه. شادی و غم همیشه مرز باریکی دارد. گمانم اینجا هم از هر طرف نگاه کنیم، به یک نقطه میرسیم. لوکیشن قبرستان است. در سالگرد تولد طوبای قدیم که اگر در یک حرکت انتحاری به زندگیاش خاتمه نمیداد، حالا شمعهای بیستوپنجسالگیاش را فوت میکرد، برای نوزاد همنام و نارسی که قبل از تولد سرِ زا رفت، شمعی روشن کردهایم و برای هر دو شِروه میخوانیم.
.
* نویسنده، روزنامهنگار و سردبیر «طوبی» در دوره دوم