فریاد «یامرگ یا خمینی» در کاشان

صادق صدقگو: در این روزها، هر شبکه ای از سیمای جمهوری اسلامی را مشاهده کرده باشید ویژه برنامه های راجع به سالگرد واقعه 15 خرداد 1342 را که به تشریح و تفسیر وقایع آن روز در قم و سایر شهرستانها می پردازد، دیده اید. اما متاسفانه در همه برنامه ها (همچون سالهای گذشته) در میان شهرهایی که اعتصاب عمومی و حرکت اعتراضی داشته اند، نامی از کاشان به عنوان شهری که همواره در جریانات نهضت امام خمینی(ره) جزء پیشتازان و پیشگامان بوده است برده نمی شود. کاشان یکی از شهر هایی بود که در جریان وقایع سال 42 ، اعتراضات مردمی به حکومت پهلوی را به خود دید و اتفاقاتی در آن افتاد که بازگویی آن خالی از لطف نیست.

روز 13 خرداد سال 1342 برابر با عاشورای حسینی؛دقیقاً 6 روز پس از اطلاعیه امام خمینی که سکوت را جایز ندانسته بودند1 و با توجه به سخنان آن روز امام خمینی در مدرسه فیضیه که با اشاره به واقعه ی کربلا و روز عاشورا، حادثه حمله به مدرسه فیضیه را به کربلا تشبیه کرده بودند2 ، اتفاقی مهم در کاشان روی داد. در این روز طبق سنتی که کماکان ادامه دارد هیات های مذهبی با حضور در بازار کاشان اقامه عزا نموده و به سوگواری می پرداختند. هیات قاسمی سرپلّه این شهر(خیابان محتشم) در این روز با مدیریت و هماهنگی مرحوم حاج رضا رضوانیان شعری حماسی، پر محتوا و شور انگیز درباره شهدای فیضیه آماده کرده بودند که عزاداران حسینی هنگام حرکت آن را بخوانند. این شعر در دو دسته آماده شده بود و اعضای هیات نیز آن را حفظ نموده بودند. هیات به سوی بازار حرکت می کرد و صدای عزاداران حسینی خیابان محتشم را پر کرده بود.

قم گشته کربلا، هر روزش عاشورا

واویلا، واویلا
شد موسم یاری مولانا خمینی

شد موسم یاری مولانا خمینی

 

فیضیه قتلگاه، خون جگر علما

واویلا، واویلا
شد موسم یاری مولانا خمینی

شدموسم یاری مولانا خمینی

سربازان رژیم پهلوی جلوی حرکت هیات را گرفتند و با باتوم به جان مردم افتادند، مردم را زخمی و متفرق کردند و حاج رضا رضوانیان را نیز دستگیر کرده و به زندان انداختند.

داستان به همین جا ختم نمی شود. صبح روز 15 خرداد خبر دستگیری امام خمینی(ره) در شب گذشته، در کاشان پخش شد. مبارزین خبر را در گوشه و کنار شهر پخش کردند. دوتن از رهبران مباران در کاشان و انقلابیون، مرحوم حاج محمد آقا رسول زاده و شهید حاج جواد یزدانی و دیگر مبارزین بازار شروع به بستن مغازه ها کردند. مردم نیز به محض اطلاع از این اتفاق مغازه ها را تعطیل کرده و جمع شدند و حرکت در بازار شروع شد.مردم برای آزادی رهبر و مرجع شان راهپیمایی را آغاز کردند و به سوی دروازه دولت و شهربانی حرکت کردند. آنها مرتب شعار «یا مرگ یا خمینی» را تکرار می کردند.

شهید حاج جواد یزدانی-مرحوم حاج محمدآقا رسول زاده

 

مبارزین نیروهای خود را به مکان های مختلف فرستادند. عده ای به تلگراف خانه رفتند تا به علمای قم تلگراف بزنند و اعلام حمایت کنند.

حاج سید محمد بهشتی که در آن زمان خود از کارگران کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان بود، از وقایع آن روزها چنین می گوید: وقتی خبر دستگیری امام(ره) را شنیدم، به بازار آمدم. با تعدادی از افراد به بازار میانچال، بالا بازار، میدان فیض (میدان سنگ سابق) و خیابان استاد رضا عباسی (افضل سابق) آمدیم و بعد به همراه گروهی دیگر به طرف تلگراف خانه به راه افتادیم. وقتی به آنجا رسیدیم، رییس شهربانی وقت، سرهنگ پرچیان را دیدم که از تلگراف خانه بیرون می آید. (گویا دستور متفرق کردن مردم را از مقامات بالا گرفته بود.)او هم دستور مربوطه را به پاسبان ها داد.

من به اتفاق جمعی از افراد وارد کارخانه ی ریسندگی و بافندگی شماره یک شدیم. گفته شد که باید توربین ها را خاموش و کارخانه را تعطیل کنیم.(لازم به ذکر است که در آن زمان، برق شهر از طریق توربین های کارخانه ریسندگی و بافندگی شماره یک تامین می شد. تلفن نبود و کارها با تلگراف انجام می شد) کارگران به محض اطلاع از دستگیری امام ، کارخانه را تعطیل کردند تا حرکت کنند، رییس شهربانی در را بست تا با آن ها صحبت کند که یکی از کارگران با هل دادن او، وفشار کارگران در را باز کرد و به سوی شهربانی حرکت کردند. پس از آن، به اتفاق تعداد دیگری از افراد به سراغ کارخانه شماره دو ریسندگی و بافندگی رفتیم. در آن روزها، کارخانه شماره دو تقریبا بیرون شهر بود. تعدادی هم به صورت دیگر خود را به کارخانه شماره دو رسانده بودند.

در کارخانه را بسته بودند. با اصرار زیاد و سر و صدا، به کمک مردم در را باز کردیم. وارد کارخانه شدیم، کارخانه تعطیل شد و به همراه کارگران به صورت دسته جمعی وارد خیابان 22 بهمن فعلی شدیم.جمعیت به صورت یکپارچه شعار روز عاشورای «هیات قاسمی» را تکرار می کردند. احساسات مردم فزونی گرفته بود و عشق قلبی خود را در قالب شعار «یا مرگ یا خمینی» متجلی ساخته با تمام وجود، یکدل و یک صدا فریاد بر می آوردند: « از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم: یا مرگ یا خمینی»

وقتی به میدان مجسمه (15 خرداد فعلی) رسیدیم، شنیده شد که تیمور جهانگیر، از نیروهای انقلابی با اسلحه ای شلیک کرده است. (که بعد از واقعه 15 خرداد دستگیر شد). بازاریان و مردم که به سوی دروازه دولت حرکت کرده بودند در این میدان با کارگران به هم پیوستند و به سوی شهربانی واقع در خیابان اباذر (پهلوی سابق) حرکت کردند. مردم با سنگ و چوب و چماق و هر چه داشتند به شهربانی حمله ور شدند. نیروهای شهربانی که توان مقاومت نداشتند، به داخل شهربانی رفتند و در را بستند و نیروهای خود را به بالای پشت بام شهربانی فرستادند.در این میان ژاندارمری واقع در خیابان راه آهن نیز مطلع شده بود و نیروهایش را با دو دستگاه ماشین جیپ، جهت سرکوب مردم به طرف شهربانی اعزام کرده بود. با شروع تیر اندازی مردم متفرق شدند. من نیز به همراه عده ای از مردم، به داخل مغازه ای که در آن را باز کرده بودیم وارد شدیم و پس از آرام شدن اوضاع، از محل خارج شدیم. در اثر تیزاندازی های نظامیان در آن روز علی محمد قدیرزاده که رهبری کارگران را بر عهده داشت، مورد اصابت گلوله دژخیمان قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آقایان: حاج جواد رشادی، حاج هاشم شویدیان، شاطر حسین سینایی، آقای رزّاقی و چند نفر دیگر زخمی شدند. بعد از واقعه 15 خرداد، تعداد زیادی از افرادی که قبلاً شناسایی شده بودند، دستگیر و زندانی و سپس به تهران فرستاده شدند که از جمله آنها:آقایان حاج حسن رسول زاده، حسن تواضعی، شایقی، محمد محتسب، شهید حاج محمد ترامیده (که پس از پیروزی انقلاب در جنگ تحمیلی به شهادت رسید) ، علی یادگاری، شکرالله محکمه ای و…. می باشند. ضمناً پس از واقعه، نیروهای ژاندارمری دائماً در خیابانها با سرعت حرکت می کردند و برای ارعاب مردم اقدام به تیر اندازی می نمودند که تعدادی از مردم نیز دستگیر شدند.

شهید علیمحمد قدیرزاده

 

در «آران و بیدگل» (که در آن زمان از توابع کاشان بود و الان شهرستانی مستقل است) نیز خبر دستگیری امام پخش می شود. مردم دسته دسته جمع می شوند و پرچم و قرآن در دست به سوی کاشان حرکت می کنند.

در هوای گرم و تفتیده ی کویری، مردم آران و بیدگل 6 کیلومتر راه را پیاده طی کردند و این در حالی بود که یک ماشین برای تظاهر کنندگان آب حمل می کرد. در این میان، مامورین ژاندارمری دستور متفرق شدن را صادر می کنند ولی مردم بدون اعتنا به این دستور، به راه خود ادامه می دهند. مامورین ژاندارمری به مردم حمله می کنند. تیراندازی شروع می شود و عده ای مجروح می شوند. در شهر آران و بیدگل نیز عده ای دیگر جمع شده و با سر دادن شعار به مغازه های فرقه ضالّه ی بهاییت حمله ور می شوند و تصمیم می گیرند که به سوی کاشان حرکت کنند که مامورین جلوی حرکت آن ها را می گیرند. روحانیون آن منطقه نیز مردم را همراهی می نمایند. مامورین تعدادی از آن ها از جمله حجج اسلام: شیخ عباس یوسفیان، شیخ حبیب الله قاسمی و باصری و حدود 60 نفر از مردم را نیز دستگیر می کنند.

در روستاهای نیاسر و وادقان نیز پس از انتشار خبر دستگیری امام، راهپیمایی هایی با حضور پر شور مردم انجام می شود.

بعد از واقعه 15 خرداد مغازه های شهر و حوزه های علمیه تعطیل گردیده و ائمه جماعات نیز از رفتن به مساجد خودداری می کنند. رژیم هم از برگزاری مراسم ترحیم شهید والامقام علی محمد قدیرزاده جلوگیری می کند.

15 خرداد 42، سرلوحه مبارزات مردمی بر علیه حکومت مستبد پهلوی شد و اعتقاد مردم به هدف متعالی نهضت را استحکام و ایمان شان را رونق بخشید. آن چنان که مرحوم عزیزالله فراهی از شاعران کاشانی سروده است:

خون سرخ شهدا به ره عشق خدا
در 15 خرداد رونق به ایمان داد

بیش از نیم قرن از آن روزهای حماسه و خون می گذرد و این خلاصه ی کوتاهی بود از زحمات، تلاش ها و فداکاری های مردم با ایمان و سلحشور منطقه کاشان طی چند روزی که سرفصلی را در مسیر مبارزات مردم این منطقه گشود.

در روزهای خاطره‌انگیز و سختی که عده ای مبارزه را حرام می دانستند و برخی سر به آستانه دربار پهلوی می‌ساییدند و بعضی هم به دلیل ترس از به خطر افتادن زندگی آرامشان و یا تهدید منافعشان و یا وحشت از بازداشت و زندان و داغ و درفش عمّال شاه، به کنجی خزیده بودند، مردم آزاده و مبارز منطقه کاشان همگام و همصدا با ملت قهرمان ایران به امید برقراری معنویت، عدالت و آزادی نام خود را در صفحات زرین تاریخ این سرزمین ثبت نمودند.

اینگونه است که امام امت در وصیت نامه الهی-سیاسی شان این ملت را چنین توصیف می کنند: « من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ می‌باشند.» 3

آری! در روزگاری که بی‌اخلاقی، بی‌انصافی و هیاهوی غافلان از خدا، فضا را آلوده، سنگین و آزار دهنده ساخته است، آنچه هرگز رنگ کهنگی به خود نخواهد دید، فضیلت مجاهدت مردمان بی ادعا، شریف و غیور این مرز و بوم است که «هرچه انقلاب اسلامی دارد از برکت آن مجاهدت هاست»4 .

پی نوشت ها:
1- صحیفه امام(س)-جلد 1-صفحه 239
2- همان جلد- صفحه 243
3- صحیفه امام(س)-جلد 21-صفحه 410
4- اشاره به کلام امام خمینی(س): جلد 21-صفحه 157

5-در نگارش این یادداشت از مصاحبه ی نگارنده با حاج سید محمد بهشتی از انقلابیون خط مقدم مجاهدت،ایثارو مقاومت و همچنین کتاب “انقلاب اسلامی در کاشان” نوشته دکتر سید اصغر ابن الرسول استفاده شده است.

1 نظر
  1. وحید می گوید

    جالبه که هیچ نامی از فعالین چپ کاشان برده نشده. در حالیکه آنها پیشرو تر بودند. مثلا در همان روزی که ذکر شده کسی که دستگیر شد و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت مرحوم محمود پهلوان حمزه یکی از مبارزین چپ سابق بود که همیشه در صف اول مبارزه بر علیه شاه قرار داشت. خواهش میکنم اگر تاریخ نگاری میکنید بی طرفانه باشد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.