بازنشر گفتگوی یک یار زیرباران پس از 16 سال

 

16 سال قبل، در بهمن‌ماه 1385، خبرنگار رسانه مشکات با حضور در منزل مرحوم مغفور «غلامرضا خرمی» با او درباره حضورش در جبهه جنگ، گفتگو کرد. این گفتگو در ستون «یاران زیرباران» این نشریه منتشر شد.

ضمن عرض تسلیت درگذشت آن مرحوم به خانواده داغدیده و همرزمانش، این گفتگو را بازنشر می‌نماییم.

چه عملیاتی حضور داشتید؟

کربلای 6

-با چه کسانی از مشکات هم دوره بودید؟

حسین آقایی و حسین حسین‌پور محمودآبادی.

«رضا خرمی» گردان 66 مالک اشتر و منطقه کله‌قندی زا هیچگاه فراموش نمی‌کند. او می‌گوید: «انباردار بودم، مواد غذایی و لباس برای بچه‌ها آماده می‌کردم که خمپاره 120 از طرف دشمن شلیک شد و موج انفجار مرا گرفت».

با وجود اینکه رضا خرمی در ماه، دچار تشنج ناشی از انفجار می‌شود و پزشکان به او سفارش کرده‌اند از سر و صدا دور باشد، ولی او مجبور است برای گذران زندگی به رانندگی بپردازد.

-چرا برای مشخص کردن وضعیت خود اقدام نمی‌کنید؟

آنقدر پیگیری کرده‌ام که برای خسته شدم. به تهران رفتم، به قسمت ایثارگران باختران مراجعه کردم، می‌گویند مدارک و پرونده شما در عملیات مرصاد سوخته است. شما می‌گویید من چه کنم؟

در مقابل این سوال یار زیر باران مشکات، پاسخی به جز سکوت نداشتیم، اما او سکوت را شکست و گفت: «از خانواده‌ام شرمنده‌ام، بیماری من مشکلات زیادی را برای آنها ایجاد کرده است. زود عصبانی می‌شوم. به سردردهای شدید دچار می‌شوم. به طوری که چند روز مجبورم در خانه بستری باشم».

او چند دقیقه قبل از اینکه دچار تشنج شود، متوجه وضعیت خود می‌شود و اطرافیانش را خبر می‌کند تا اشیاء تیز و خطرناک را از اطراف او بردارند.

فاطمه کریمی همسر جانباز هشت سال دفاع مقدس درباره تشنج همسرش می‌گوید: «قدرتش چندین برابر می‌شود. اگر کسی اطرافش نباشد دائما سر خود را به دیوار می‌کوبد، چند نفر باید دست و پای او را نگه‌دارند. پیشانی‌اش خیلی گرم می‌شود، به طوری که وقتی حوله خیس روی پیشانی او می‌گذاریم بعد از چند دقیقه خشک می‌شود. بعد از 10 دقیقه چشمانش را باز می‌کند و شروع به گریه می‌کند. با انگشتش روی زمین خط می‌کشد و خاطرات جبهه را بازگو می‌کند و با خودش می‌گوید: «اونا رفتن، من موندم، آخه چرا؟»

رضا خرمی با توجه به تمام مشکلاتی که در اثر موج انفجار برایش ایجاد شده است، در پاسخ به این سوال که اگر روزی برای ایران اتفاقی بیفتد باز هم به جبهه می‌روید گفت: ما برای رضای خدا رفتیم و اگر کسی بخواهد به این کشور امام زمان تعدی کند تا آخرین قطره خون در مقابلش می‌ایستیم.

 

 

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.