چرا برای کودک پایه دوم باید جشن فارغالتحصیلی گرفت
نامه دریافتی/ امروز جشن فارغالتحصیلی فرزندم بود، اشتباه نکنید آنقدر سنم زیاد نیست که مادر یک دکتر باشم. فرزند من فقط هشت سال دارد. بله فقط هشت سال
و با این همه امروز درست مثل یک فارغالتحصیل برایش جشن گرفتهاند.
مسابقه نفسگیر مدارس، مهدها و پیشدبستانیها آغاز شده.
به مدد شغلم، در کنار محل کارم یکی از سالنهایی است که برای چنین مراسمی کرایه میشود، و من این روزها عمیقترین حیرتها را تجربه میکنم.
صدای کر کننده یک اُرگ در حالی که مبتذلترین آهنگهای روز را مینوازد! تعداد زیادی جایزه همشکل! و مقادیر زیادی بادکنک از اجزای جدانشدنی این برنامههایند.
به همراه رقابت برای آوردن جذابترین مجری یا نمایش و کودکانی که روی صندلیهای سالن نشستهاند و فقط یادشان است که باید دست بزنند.
اما مهمترین بخش چنین فضایی خوردن است. رقابتی عجیب برای ارائه مختلفترین خوراکیها! از ژله و ساندویچ و جوجهکباب و شکلات، تا نوشابه و میوه تا انواع نوشیدنیها و تنقلات همه در عرض چند ساعت! و من بارها شاهد بودهام که معدهی کوچک بچهها، توان هضم این همه چیز در هم را نداشته و همه را با احترام برگردانده است.
حواسمان هست داریم چه میکنیم
کودکی در شرایط بسیار خوب در حالی که معمولا تکفرزند است، یا نهایتا یک خواهر یا برادر دارد، در یک مدرسه مشغول خواندن پایه دوم ابتدایی است.
بهنسبت کودکی نسل گذشتهاش، تقریبا کمترین چالش و محرومیت را تجربه میکند.
تنها وظیفهاش انجامدادن تکالیف است که فقط مادرها میدانند چهقدر با سختی انجام میشود.
حالا این نسل بینهایت پرتوقع، به انتهای سال رسیده و به مدد نمرهی توصیفی، کارنامهای پر از «خوب» دارد.
برای چه در پایه دوم باید جشن فارغالتحصیلی گرفت؟ فراغت از چه؟
چرا این همه وظیفه یک کودک را بزرگ جلوه میدهیم؟
با این نسل چه میخواهیم بکنیم که در ازای کوچکترین تلاش، بزرگترین جوایز را میگیرد؟ سالها بعد این جوان از جامعه چه توقعی خواهد داشت؟
آیا نخستین قربانی چنین مجالسی، «مسئولیتپذیری» نسل آینده نخواهد بود؟
آیا این همه تکلّف و مصرفگرایی واقعا لازم است؟ آیا با اینکار انگیزه تلاش بیشتر را از بچهها نمیگیریم؟
ممکن است این متن متهم به بزرگنمایی شود. ولی اگر شما هم میهمان یکی از این مسابقات چشم و همچشمی بین مدارس شوید، قطعا پرسشهای بسیاری در ذهنتان شکل خواهد گرفت. مهمترینش اینکه: به کجا چنین شتابان؟؟؟؟