یک قُلُپ ترانهی دمنکشیده
مرتضی دهقان* ــ کتاب «با من به صرف ترانه» شاید نخستین اثر مستقل ترانه در کاشان باشد که در این آشفتهبازار کتاب توسط انتشارات «فصل پنجم» مطبوع شده است و ترانهسرای آن «سیمین صالحی» با گردآوری ترانههایش که اغلب عاشقانه هستند، خواسته تا گام بلندی برای خویش و شهرش بردارد، در این مقال به بررسی و نقد این کتاب ترانه میپردازیم.
ترانه چیست و از کجا آمده را با جستوجویی ساده در دنیای مجازی امروز میتوان یافت و نقدها با سلایق گوناگون را میتوان دید. اما آنچه امروز به عنوان ترانه از آن یاد میشود، کلامی است که با موسیقی بتوانند آنرا بخوانند. چه، هر شعر که با موسیقی خوانده شود، ترانه نیست و هر محاورهگوئی هم نمیتواند با سازو آواز همراه شود.
یک ترانه اگر بر عروض پیش برود، باید سنجش وزن آن نیز عروضی باشد، و اگر غیر این است، هم کم و کیفهای خاص خودش را باید رعایت کند.
بنابراین در متن پیشِ رو هیچ نقدی بر ریتم، وزن و کم و کیف ضرباهنگی از این قلم تقریر نمیشود. چرا که اغلب اشعار دچار اختلالات عروضی هستند، اگرچه به نظر نگارنده سنجیدن وزن ترانه در سامانه عروضی شرایط خاص خودش را دارد که مقالی دیگر را میطلبد.
کتاب، با ترانهای به نام «ممنونم» شروع میشود، اگر از ضعف تالیف بند اول بگذریم – “و”- به بند سوم میرسیم که ترانهسرا از عبارت «دیگه شور و هوسی نیست» استفاده کرده که جزو عبارات نخنما و تکراری است. استفاده نامناسب این بند به عنوان بند تکرار شونده (ترجیع بند) هم چندان هوشمندانه نبوده است.
در ترانه دوم (گریه نکن) ترانهسرا می گوید:
«این سکوت تلخ و بشکن که رها شم از تب تو!»
چه ارتباطی است میان سکوت تلخ و تب؟ اگر با تسامح از سر «سکوت تلخ» در تکراریبودن بگذریم نمیتوانیم ارتباطی بین بیت دوم و اول این بند بیابیم. همچنین است در تکراریبودنِ ترکیبها، مثلِ: گلخنده، آسمونِ رویات و … که تقریبا هر صفحه از کتاب را بگشاییم، به چنین ترکیبهای تکراریای میرسیم که ترانهسرا کارکرد جدیدی نیز از آنها نکشیده است.
در ترانه «تو خورشیدی» میخوانیم: «نمیدونم چرا از تو یه خوب مهربون ساختم!» که شاعر بهشدت در انسجام کلام و فرم و محتوا دچار مشکل شده است. البته این مشکلی است که در اغلب ترانههای این کتاب میبینیم و گویا با ترانهسرایی بیتجربه مواجه هستیم، اگرچه حس ِ غالب ِ ترانهسرا انکارناشدنی است.
در ترانه «معلم»، تشبیه «مداد دل» اساسا تشبیهی ضعیف و دور از نوآوری است است.
در ترانه «گلدون» نیز ترانهسرا ناگهان از حسادت و عطر و باد صحبت، و گسل عمیقی بین بندها ایجاد میکند، از آن گذشته عینک آفتابی زدن برای اینکه معشوق چشم ترِ عاشق را نبیند، خود ابداعی است!
در بند ترجیع ِ این ترانه هم عدم تطابق زمانی و گسلِ محتوایی باعث میشود که ترانه دیرفهم و با حس تعقید همراه شده باشد، آن هم تعقیدی ناعمد از سوی ترانهسرا.
در صفحه 25 کتاب هم، یکجا قافیهای اشتباه به چشم میآید که ترانه سرا «توام» را با «دلم» قافیه کرده است! همینطور است قافیه غلط «دستات» و «نفسهات» در صفحه 32.
در صفحه 27 نیز عبارت آشنای «قصه از کجا شروع شد» به چشم میخورد که جای تامل دارد!
در صفحه 32 «ابر و مهآلود و زمستونیام» نیز نادرست مینماید، ابری یا ابر؟ اگر ابر باشد پس چگونه مهآلود است؟!
اگرچه تکنیکی به عنوان بهکارگیری اسم به جای صفت داریم، اما این تکنیک بهواسطه کلمههای «مهآلود» و «زمستونی» در این مصرع جایگاهی نمیتواند داشته باشد.
صفحه 34 احساس بر تکنیک در بند آخر غالب میشود و اضافه گسسته «من کشتیام غرقن» هم از لطافت کلام کاسته است.
در صفحه 38 می خوانیم: «وقتی دلم میگیره میرم، اونجا که میگن بام کاشان، اونجا چراغای همه شهر، زرد و سفید سبز پیدان».
بندی بسیار ضعیف بدون تصویرسازی و فضاسازی صحیح، محتوا و موضوع و شکل و فرم به عادیترین صورت ممکن دورِ هم گردآمدهاند تا شروعِ شعر را ضعیف رقم بزنند.
در صفحه 50 نیز اتفاق شاعرانهی بسیار زیبایی رخ داده اما ترانهسرا از پرداخت صحیح عاجز ماندهاست:
«وقتی تو رفتی آسمون دق کرد/ بارون شروع شد تند و بیوقفه/ من راه افتادم بدون چتر/ تنها پناه من همین سقفه!»
کدام سقف؟ کجا؟ اگر این را احتمال دهیم که عاشق در خانه راه افتاده دنبال معشوق و خیال میکند که دنبال معشوق در هوای بارانی است، گمان خوب و شاعرانهایست، اما همانطور که گفته آمد، این شیوه صحنهپردازی و فضاسازی یا ایماژ شیوه ضعیفی است که خواننده را در خماری ِ یک اتفاق خوب شاعرانه میگذارد.
یکی دیگر از چالشهای کتاب «به صرف ترانه» استفاده بیاندازه از عبارات انتزاعی است که در صفحه 62 نیز با آن مواجه میشویم: «امنیت محض پل!» یا تشبیه «چتر آغوش» در صفحه ۶۴.
اگر بخواهیم به صورت کلی این کتاب را نگاه کنیم به موارد زیر میرسیم:
1. ارتباط ضعیف بین عناصر و کلمات و بیتها و عدم به کارگیری شبکه تداعی معانی
2. استفاده از قوافی ضعیف و کلیشهای و خارج از کارآمدگیِ نوین
3. افول در استفاده از اوزان
4. نگاه سطحی به شعر
5. استفاده از مفاهیم ذهنی و انتزاعی و غالببودن آن بر مفاهیم عینی
6. دیدگاه کلیشهای به موارد روزمره، عاشقانه و …
7. سهلانگاری در سرایش و ضعف تالیفهای آشکار
شاید نگاه سرکار خانم «سیمین صالحی» به ترانه نگاهی نو و بدیع نیست، اما اینکه ترانههای وی در جریان افقی ترانههای روز کشور نیست، خود اتفاقی است نو. اما این نویی زمانی ارزش مییابد که تفکر و بداعت در کلام و محتوا و فرم باشد.
به دیگر روی نظر شخصی نگارنده بر آن است که «سیمین صالحی» در انتشار این کتاب عجول بوده و اگر بازبینیِ حرفهای و عمیقتری نسبت به ترانههای خویش انجام میداد، بیشک ترانههایی استوارتر میسرود. نظیر ابیات و ترانههای زیر که در نوع خود بسیار زیبا و تکنیکی و احساسی است، گویی که ترانهسرا در ابیات زیر یک انسان یا روح یا شاعری دیگر شده است:
– کسی که مثل دریا بود / زیر پاهامو خالی کرد
– دلتنگم و وقت غروب/ دریا تماشاییتره
– سپردمت دست خدا عزیزم/ نشد خودم مراقبت بمونم
– تو زندگی با یه زن ِ شاعر/ اصلا نباید منطقی باشی!
– انقدر آرومم که گاهی/ پروانه میشینه رو شونم
– بهم میگی قوی باشم همیشه/ یه وقتا کوه میریزه عزیزم
– من انقد مهربونی می کنم که/ پشیمون شی ازینکه داری میری
– هنوز اونقدر تنهام که / خودم موهامو می بافم
امید است ترانه سرا در آثار بعدی با کسب تجربه بیشتر موفق و موید باشد.
*مرتضی دهقان؛ شاعر و ترانهسرا و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
عالی مرتضی جان
سپاس بانو ساتر بزرگوار
عالی
مثل همیشه درست و بجا
درود آقای دهقان
مثل همیشه درست و بجا
عنوان خودش گویای همه چیزهست:یک قلپ ترانه دم نکشیده👌