برای آن بغض در گلو مانده

محمدعلی خرمی: چند هفته قبل وقتی که در آرامستان شهر کنار آرامگاهت ایستاده بودم، خواهر کوچکت از راه رسید. نگاهی به قبرت انداخت و رو به من گفت: « یادته با داداشیم می‌رفتیم نشریه‌ها رو پخش می‌کردیم؟». نه او توانست به صحبت‌هایش ادامه دهد و نه بغض گذاشت من پاسخ او را بدهم.و آن بغض تا همین حالا که آخرین مطلب نشریه نوروز را می‌نویسم ادامه دارد.

از من خواسته‌اند تا شناسنامه کار را بفرستم و مانده‌ام چگونه نام «محمدرضا خرمی» را از بین خبرنگاران این شماره حذف کنم؛ چگونه می‌شود نام کسی را که در نوجوانی عاشقانه رسالت خود را خدمت به مردمش می‌دانست حذف کرد؟

ما معتقدیم نامت حذف شدنی نیست. تو در این مدت همه جا در کنار ما بودی، اینجا در دفتر، در صحنه خبر و حالا در آخرین دقایق جمع کردن پرونده نشریه نوروز.

رسم است که در سرمقاله نوروز از تلخ و شیرین‌های سال گذشته می‌نویسند؛ خودت خوب می‌دانی که تلخ‌ترین خبر امسال ما همان خبر پرکشیدنت بود و شیرین‌ترین تصویر سال، تصویر آخرین لبخندت در دقایقی پیش از آن حادثه تصادف لعنتی.

رسم است که در نشریه نوروز از امیدها و آرزوهای سال آینده می‌نویسند و ما امیدمان این است که در سال جدید، به لطف الهی و با تکیه بر رسالت اخلاقی روزنامه‌نگاری و همان عهد پیشین، چراغ رسانه را در شهر پرفروغ‌تر از گذشته روشن نگه داریم و آرزوهایی را که برای رسانه شهر داشتی محقق کنیم؛ امیدمان این است که همچنان در کنار مردم بمانیم، برای آنان بنویسم و برای زندگی بهتر آنان تلاش کنیم بدان آرزو که روح تو نیز از این خدمت به مردم شهر بندگان خوب خدا خرسند گردد.

 

مشکات آنلاین را در اینستاگرام دنبال کنید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.