سنگربانِ فرهنگ
صادق صدقگو: برخی از نظریهپردازان سیاسی و تحلیلگران اجتماعی، «انقلاب ایران» را از جنس «فرهنگ» میدانند.
انقلابی که در سیر تحولات آن از خرداد 1342 (و چه بسا پیشتر از آن) تا بهمن 1357 بیش از آنکه متکی به سخت افزار و یا همان مبارزه مسلحانه مخالفین با رژیم پهلوی باشد، جنبشی نرم بر پایه نوار کاست، کتاب و اعلامیه بوده است.
آنچنانکه میشل فوکو (اندیشمند و فیلسوف فرانسوی) بر این باور است که انقلاب ایران، «انقلاب نوار کاست» است و امواج این جنبش مردمی به وسیله نوار در سراسر کشور، گسترده و منتشر شده است.
از این رو، اکثریت قریب به اتفاق زندانیان سیاسی در دوران پهلوی دوم، جرائمی! از قبیل تکثیر، توزیع یا همراه داشتن اعلامیه، کتاب و نوارکاست را مرتکب شده بودند و مبارزه مسلحانه نیز صرفاً به گروههای کوچک چریکی منحصر شده بود که عموماً پس از سال 1354 محدود یا سرکوب شدند.
با این اوصاف، انقلاب ایران را میتوان جنبشی بر محور «رسانه» دانست که رهبر آن (مرحوم امام (ره) ) صراحتاً پیروانش را از ترور مخالفین منع کرد – که فارغ از بعضی از خودسریها و تکرویها – آگاهیبخشی، روشنگری و اطلاعرسانی به عنوان راهبرد و راهکار اصلی این جنبش شناخته و رسانههای شنیداری (نوار و رادیو بیبیسی)، نوشتاری (کتاب و اعلامیه)، شفاهی (سخنرانی و خطابه) ابزار اصلی مبارزۀ با حاکمیت طاغوت، جایگزین تیر و تفنگ شد.
در این میان، حضور فعالان این عرصه مانند: جوانان و خصوصاً دانشجویان (با تکثیر و توزیع نوار و اعلامیه)، اساتید دانشگاه و روحانیون انقلابی (با سخنرانی و خطابه) و کتابفروشان نقشی بارز و فراموش نشدنی است. حضور اثرگذاری که مقدمه و مقوّمهای برای نهضت مردم ایران شد و آن حرکت ملی را قوام و دوام بخشید.
در بین اصناف و اقشاری که به حضورو فعالیت آنها اشاره شد، بخش سوم سرگذشت متفاوتی از دو بخش دیگر را تجربه کرد.
دانشجویان، اساتید و روحانیون پس از پیروزی انقلاب توانستند به جایگاه و مرتبتی دست یابند و با تکیه بر فضای عمومی حاکم بر کشور یا بهرهگیری از سوابق مبارزاتی گذشته، جهشی به بالا داشته باشند و بعضاً گذشته خود را فراموش کرده و اصول و ارزشهای متعالیشان را در گنجۀ خاطرات نگهداری کردند یا حتی به مخالفت آن برخواستند و نهایتاً از دریچۀ «اقتصاد» به دنیا (و حتی فرهنگ) نگریستند.
اما دسته سوم؛ یا به جبر زمانه تغییر ماهیت شغلی و فکری دادند تا در سیر پرشتاب «تغییر» عقب نمانند و بهروز باشند و معیشتشان دستخوش پایبندی به اصول و ارزشهای گذشته نشود.
و یا دغدغهمندی و فرهنگمحوری را فراموش نکردند، احساس مسئولیت اجتماعی و رسالت خود را به موزۀ تاریخ نسپردند و ادامهٔ این مسیر دشوار را مهمتر از آغاز آن برشمردند و بر تعهدشان پایبند ماندند.
آنها پیرو جامعه یا رهرو دیگران (همرنگِ جماعت) نشدند و به مثابه «راهبر» هدایتگر نسلهای جدید در طریقِ جاویدی شدند که خود آغازگر آن بودند.
آنان گذشتۀ خود را فراموش نکردند و در کوران تاریکیها و تیرگیها، همچون ستارهای راهنمای گمگشتگان شده و در حد بضاعتشان، عاملی در توسعۀ پایدار فرهنگی جامعۀ خود شدند.
«حاج علی یزدانخواه» مردی از این جنس است که نکوداشت او، پاسداشت روشنایی و دانایی است.
مردِ ماندگاری که برخلاف بعضی همراهان قدیمیاش، همچنان از دریچۀ «فرهنگ» به دنیا (و حتی اقتصاد) مینگرد، به اصول و آرمانهایش پایبند مانده و در روزگاری که پشیمانی از گذشته مُد شده است، بدون هیاهو و ظاهرنمایی در حد توان «سنگربانِ فرهنگ» این شهر است و پرورشِ «مهدی» شهیدش؛ سندی بر تعهد، شرافت و صداقت اوست.
اهتمام و عزمِ جزم «حاج علی» برای تعالی فرهنگی و احیای معنوی این زادبومِ دوست داشتنی، ستودنی و نام «یزدانخواه» ماندگار خواهد بود.
همانگونه که پیر و جوان این شهر، همچنان کتاب و کتابفروشی در کاشان را با «حاجی یزدانخواه» میشناسند.