شب یلدا

احسان رستمی پور:‌ کرسی بود و مادربزرگ و پدر بزرگی که صندوقچه‌ای از اشعار حافظ و قصه‌ها‌ را در سینه داشتند. بچه‌ها‌ی قد و نیم قد دور تا دور کرسی با خانواده می‌نشستند. سرخی دانه‌ها‌ی انار و برش هندوانه‌ها‌ی چیده شده کنار هم پیش از آن که شب شود، در چشم‌ها‌ برق می‌زد و دهان‌ها‌ را آب می‌انداخت. آجیل را که چیده بودند برای ناخنک زدن. دیوان حافظ همیشه روی طاقچه بود و دلی
پاک را می‌خواست برای تفال زدن. شادی و خنده‌ها‌ از آغاز شب شروع می‌شد و تا پاسی از شب ادامه داشت و کسی خیال ترک مجلس شب نشینی یلدا را نداشت.

 

برف هم اگر می‌بارید که جشن سرخ یلدا با سپیدی‌اش شور دو چندانی پیدا می‌کرد.
اینها‌ همه بخشی از خاطرات جمعی ماست؛ خاطراتی که رو به فراموشی می‌رود. یلدا حالا انگار از دل تاریخ مانده تا با بخشی از شب نشینی‌ها‌ خاطره بازی کنیم.

خاطره بازی‌ای که رنگ و بوی همان سال‌ها‌ را دارد، سال های بدون تکنولوژی و گوشی‌ها‌ی همراه. سال‌ها‌یی که به جای نشستن به دور تلویزیون به دور کرسی جمع می‌شدند.

 

یلدا از میان تاریخ مانده تا نخستین شب پیش از شروع زمستان سرد را با گرمای خانواده آغاز کنیم. جشنی کهن که قدمت‌اش به اندازه فرهنگ ماست و
وسعتش حالا فراتر از مرزهایمان رفته است. یلدا را باید پاس بداریم تا یادمان باشد
فرهنگمان از چه فراز و نشیب تاریخی و جغرافیایی این جشن را برای ما به یادگار گذاشته است.

 

منبع: آفتاب یزد

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.